چکیده:
مسئله «زبان متعارف و معناداری» از مسائل مهم فلسفه تحلیلی بعد از ویتگنشتاین و جان لنگشاو آستین میباشد، آستین با خلق نظریه «افعال گفتاری» و تفکیک بین واقعیت نهادی و واقعیت طبیعی و با تکیه بر فعل مضمون در سخن توانست از مبنا و روش جدیدی برای معرفت آنهم با تکیه بر «شهودات زبانی» سخن بگوید. از طرف دیگر روشهایی در مباحث الفاظ علم اصول شکل گرفته است که تکیه بر «ارتکازات عقلایی» در علم اصول فقه دارند، میتوان میان روش فیلسوفان زبان متعارف و عالمان علم اصول قرابت گفتمانی یافت. روششناسی تطبیقی فلسفه زبان متعارف و علم اصول به دنبال این قرابت است.