چکیده:
جناب ابوطالب (ع) با توجه به جایگاه ویژه خود در صدر اسلام، مورد توجه تاریخنگاران قرار گرفته است. از طرفی عمو، کفیل و پدر خواندۀ پیامبر و از طرف دیگر، پدر امیرالمؤمنین (ع) و از سوی دیگر، بزرگ قریش و مکه است. حضور در این تقاطع خاص تاریخی سبب شده تا اقدامات و موضعگیریهای جناب ابوطالب (ع) در تاریخ مهم و اثرگذار باشد. ادبا هم به تبعیت از تاریخ، در متون نظم و نثر خود، توجه خاصی به این شخصیت مهم دارند. در مقالۀ حاضر، به نقاط برجسته و اثرگذار زندگی ایشان و بازتاب آن در ادبیات فارسی پرداخته شده است.
مقدمه:
در تاریخ نانوشتۀ بشر، افراد بیشماری بودند که هرگز نامی از آنها در هیچ جا ثبت نشده و یا خیلی زود از بین رفته است و از سوی دیگر، نامهایی وجود دارد که برای همیشه جاودان شدهاند. این شدت و ضعف ماندگاری در تاریخ به عوامل مختلفی بستگی دارد. تاریخ ادبیات هم به عنوان شاخهای از تاریخ، از همین قواعد تبعیت میکند و تقریباً میتوان گفت که عوامل اثرگذاری و ماندگاری افراد در تاریخ و ادبیات، یکسان است.
یکی از این عوامل، اهمیت نقش تاریخی- اجتماعی افراد و حضورشان در موقعیتهای مختلف است. هرچه این نقش پررنگتر باشد، بازیگر آن نقش، بیشتر به چشم میآید و اشعار بیشتری در مورد او سروده میشود که، بیشتر خوانده میشود و بیشتر به حافظه سپرده میشود و در نتیجه ماندگارتر میگردد.
نکتۀ دیگر، زمان و مکان این نقشآفرینی است. محلهای خاصی از جغرافیا و زمآنهای خاصی از تاریخ، اهمیت بیشتری دارند. مردم، این زمانها و مکانها را به دلایل مختلف برمی گزینند، در مورد آنها بحث و گفتگو میکنند و به سایر مقاطع تاریخ بیتوجه یا کم توجهاند. در تاریخ تشیع، سال 61 هجری که حماسۀ عاشورا را در خود جای داده است با دقت بیشتری کاوش شده است، تا مثلاً سال 50 هجری که در آن امام مجتبی (ع) به شهادت میرسند.
این نگرش، ممکن است به دلیل وجود یک واقعۀ مهم یا حضور یک پادشاه یا رهبر اثرگذار یا هر اتفاق دیگری باشد. مثلاً در مورد شخصیت مهمی مثل پدر رسول الله انتظار میرود در تاریخ و ادبیات، توجه خاصی به او بشود؛ چرا که هم پدر خاتم الانبیا (ص) است، هم از بزرگان مکه و هم از موحدان و مؤمنان زمان خود (1)، در مقام عمل تنها به عنوان پدر پیامبر (ص) از او یاد شده و صفحات دیگر زندگیاش از یادها رفته، چون او پیش از تولد پیامبر (ص) بدرود حیات گفته است و برای مردم، دوران زندگی محمد بن عبدالله (ص) مهمتر است، تا عبدالله بن عبد المطلب.
پس علاوه بر اهمیت نقش شخصی فرد و اثرگذاریاش بر وقایع، باید در زمان و مکان خاصی هم حضور داشته باشد تا در ادبیات مورد توجه قرار بگیرد. در مقابل، ماه، که به اعجاز پیامبر (ص) دو نیم شد، یا آهویی که به امام رضا (ع) پناه آورد، موجودات ماندگاری در ادبیات و تاریخ شدند؛ چرا که در متن زندگانی معصومین (ع) قرار گرفتند.
برای ماندگاری یک شخصیت، هم باید آن فرد، کار قابل ذکر و مهمی انجام داده باشد و هم در مکان و زمان مناسبی قرار گرفته باشد تا ماندگار شود. ببینید که از میان تمام راهبان مسیحی، بحیرا است که نشانههای رسالت را در پیامبر (ص) که آن روز، کودکی بیش نبوده، تشخیص میدهد و در یادها میماند یا در میان تمام پهلوانان و بزرگان عرب که به دست امیرالمؤمنین (ع) به خاک ذلت افتادهاند، عمرو بن عبدود است که در تاریخ میماند و نمونههای بیشماری که همه به خاطر میآوریم. در دایرۀ اشعار آیینی هم همین مراتب رصد میشود. شاعران، برای هر کدام از اهلبیت (ع) که در جریان زندگی خود بیشتر به او متوسل میشوند، بیشتر میسرایند.
به همین سبب، اشعار سروده شده فارسی در مدح و رثای امام رضا (ع) خیلی زیاد است؛ چرا که ایرانیان از قدیم الایام نسبت به حضرت ثامن الحجج (ع) ارادت خاصی داشتهاند. در این میان، امامزادگان و اصحاب خاصی چون حضرت عباس (ع) و یا حر، از جایگاه بالاتری از نظر توجه شاعران نسبت یه سایر امامزادگان و اصحاب برخوردارند؛ چرا که در ماجرای کربلا حاضرند و هر سال، حداقل ده شبانه روز، حماسۀ کربلا برای مردم بازگو میشود. بنابراین، ماندگاری و تأثیر یک شخصیت، تابعی از دو عامل است: نخست، اهمیت شخصی و دوم، حضور در یک زمان و مکانی خاص که دارای اهمیت تاریخی است.
با توجه به تمام این مسائل، شخصیتی مانند جناب ابوطالب (ع) را باید در لابه لای تاریخ زندگی پیامبر (ع) و امیرالمؤمنین (ع) بجوییم؛ چون در این دو بخش از تاریخ است که هم این بزرگوار در آن حاضر است و هم نقشهای مهمی را ایفا میکند. شعرا هم برای سرودههای خود به تاریخ رجوع میکنند و این تاریخ است که تا حدودی اشعار را هدایت میکند. بنابراین در اینجا سعی شده تا اشعار مربوط به جناب ابوطالب (ع) را بر بستر تاریخ تقسیم کنیم.
جناب ابوطالب (ع)، ابتدا کفالت پیامبر (ص) را پذیرفته و سالها او را از مقابل دیدگان خود دور نکرده است. بعد از آن، در ماجرای ازدواج پیامبر (ص) با خدیجه و خواستگاری او از پدرش خویلد، بسیار مؤثر بوده است. پس از بعثت رسول الله (ص) هم، نقش کلیدی در محافظت و حمایت از پیامبر (ص) ایفا کرده و همواره سپر بلای او در مقابل مشرکان کینهتوز بوده است. البته هر کسی نمیتوانسته تا در مقابل قریش و مکیان از پیامبر (ص) دفاع کند و ابوطالب (ع) به دلیل اعتبار و احترام زیادی که به عنوان بزرگ مکه برای مکیان داشته، از این کار برآمده است.
پس از تمام این ماجراها، نقش ابوطالب (ع) در سه سال محاصرۀ اقتصادی مسلمین و وقایع شعب ابی طالب هم انکار نشدنی است. تا این که در آخرین روزهای محاصره، پس از سالها رنج و مجاهدت، جان خود را در راه پاسداری از پیامبر و اسلام، فدا میکند. ارزش مجاهدات او وقتی بیشتر معلوم میشود که در تاریخ میبینیم نخستین اهانتها و حملهها و سوءقصدها به جان پیامبر (ص)، درست پس از وفات ابوطالب (ع) آغاز میشود. (2)
جناب ابوطالب (ع) علاوه بر حضورش به عنوان عمو و پدرخوانده و کفیل و حامی پیامبر (ص)، صاحب منصب مهم دیگری هم هست. با جستجویی در اشعار فارسی، خواهیم دید که نام جناب ابوطالب (ع)، بیش از هر جای دیگری، به عنوان پدر امیرالمؤمنین (ع) به شکل «علی ابن ابی طالب» آمده است. بیشک اهمیت وجود جناب ابوطالب (ع) به عنوان پدر امیرالمؤمنین (ع) کمتر از کفالت رسول الله (ص) نیست.
جناب ابوطالب (ع) را در ماجراهای مختلفی مثل ماجرای مثرم (مشرم)، مائدۀ آسمانی و دیگر وقایع منتج به ولادت امیرالمؤمنین (ع)، شکافته شدن کعبه و میلاد حضرت تا نام گذاری او و معجزات بیشمار امیرالمؤمنین (ع) پس از ولادتشان، میبینیم.
در این مقاله سعی شده تا گزارشی از مواضع حضور جناب ابوطالب (ع) در ادبیات و تأثیرات او در شعر فارسی ارائه شود. شیوۀ کار به این شکل بوده که ابتدا به شکل استقرایی، اشعار مربوط به جناب ابوطالب (ع) بر اساس کلید واژههای «ابوطالب (ع)»، «بوطالب» و «عمران» (3)، جمعآوری شد. و این مجموعه به اشعاری در مورد وقایع مهمی که حضور و تأثیر جناب ابوطالب (ع) در آنها محرز است، افزوده شده است.
در مورد سیر مطلب، سعی شده تا نظم تاریخی حفظ شود بدون توجه به صحت تاریخی وقایع؛ بلکه تنها به وجود نمونه در ادبیات برای نقل اکتفا شده است. بنابراین ممکن است بعضی مطالب، از درجۀ اعتبار روایی و تاریخی ساقط باشند که ذکرشان در اینجا تنها به دلیل جایگاه ادبی آنها بوده است. این نکته بدان روی در اینجا بیان شد که ضرورت بازنگری متون ادبی، از دیدگاه محتوایی یادآوری شود.
کتابهای مورد استفاده:
سه نوع کتاب برای استخراج مثالهای این مجموعه بررسی شدهاند:
1. کتب تاریخی منظومی که در بازۀ زمانی قرن پنج تا دوازده؛ یعنی اولین سالهایی که ما سند منظوم در آنها داریم تا عصر صفوی و دورۀ اوج تاریخسرایی شیعی، سروده شدهاند؛ مانند: علینامه در قرن پنجم، همایوننامۀ قرن هفتم، بخش سعادتنامۀ دیوان نظام استرآبادی در قرن نهم، کتیب معجزات قرن دهم، دلیل الجنان قرن دوازدهم و ...
2. کتب تاریخ منثوری که دارای قدمت و اهمیت تاریخی هستند؛ مثل: زین الاخبار در قرن پنجم، مجلس در قصۀ رسول - به نثر- از مؤلفی ناشناخته در قرن ششم هم به عنوان متون تاریخی که بار ادبی هم دارند.
3. دواوین و منظومههای منقبتیای که هر کدام برای خود دارای اهمیت ویژهای هستند.
تاریخهای منظوم:
این نوع کتب را شعرا بیشتر با هدف جلب مخاطب عام و بیسواد قدیم یا حفظ اثر از نابودی به کمک حافظۀ جمعی مردم میسرودند. نکتۀ قابل توجه در این آثار که جزء ویژگیهای ماهوی آنها هم محسوب میشود، عدم خلاقیت و استفاده نکردن از صنایع ادبی است.
ضمناً تحریفات تاریخی از جنس حذف و اضافه و اغراق و ... در آنها بسیار پیدا میشود. با تمام این مسائل، تاریخهای منظوم، از نظر تاریخی و ادبی اهمیت بسیاری دارند. در تاریخ شیعی نیز تعداد زیادی از این چنین کتبی تحریر شده که اکنون در دسترس ما قرار دارند. با توجه به این که جناب ابوطالب (ع) از شخصیتهای تاریخی محسوب میشود، طبیعی است که در تاریخهای منظوم از او یاد شده باشد. به همین سبب، برای انتخاب ابیات این مقاله، این طیف از کتب در اولویت بررسی قرار گرفت.
قدیمیترین تاریخ منظومی که بررسی شد، علینامه از شاعری ناشناس متخلص به «ربیع» است که تاریخ سرایش آن به سال 482 بر میگردد. علینامه در دو دفتر به ذکر دلاوریهای امیرالمؤمنین (ع) در دو جنگ جمل و صفین پرداخته است.
دیگر تاریخ منظومی که مورد بررسی قرار گرفت، نیمۀ نخست همایوننامۀ حکیم زجاجی در قرن هفتم است. این کتاب که در بحر متقارب و به تقلید از شاهنامه سروده شده، تاریخ را از میلاد پیامبر (ص) تا رحلت ایشان روایت میکند.
در دیوان نظام استرآبادی (سدۀ نهم) هم بخشی به نام آثار المظفر یا سعادتنامه وجود دارد که تاریخ دوران حیات پیامبر (ص) و غزوات ایشان را در 12000 بیت به نظم درآورده است.
کتیب معجزات را حیرتی در سدۀ دهم در فضائل و مناقب معصومین (ع) سروده است. این کتاب تماماً ذکر معجزات معصومین (ع) با نگاهی تاریخی است.
«دلیل الجنان و رکن الایمان فی وقایع الجمل و الصفین و النهروان» از عباس ناسخ ترک، کتابی است که تاریخ دوران حکومت امیرالمؤمنین (ع) و جنگهای آن حضرت را به نظم کشیده است. این کتاب در عصر صفوی، توانسته است تا بسیاری از نقاط تاریک تاریخ تشیع را به نظم بکشد.
تاریخهای منثور نیز که بخش اعظم تواریخ مکتوب را به خود اختصاص دادهاند، از نظر درجۀ اعتبار ادبی، دست کمی از متون منظوم ندارند. البته به دلیل این که تاریخنگاری به عنوان ابزاری استراتژیک در دست حکومتها به حساب میآمده و حکومتهای مقتدر ایرانی پیش از صفویه غالباً سنی مذهب بودند، تاریخ تشیع در آن ادوار مهجور واقع شده است. در مورد جناب ابوطالب (ع)، به دلیل این که یکی از شخصیتهای مرتبط با پیامبر (ص) است، در تاریخهای سنی مذهب هم میتوان ردی از او را یافت. زین الاخبار و مجلس در قصۀ رسول، دو نمونه از این کتابها هستند که از جناب ابوطالب (ع) یاد کردهاند.
پس از این گروه، دواوین و منظومههای غیر تاریخی مورد بررسی قرار گرفته و ابیات پراکندهای که در مورد جناب ابوطالب (ع) سروده شده بود، از این متون مانند: دیوان نظام استرآبادی، دیوان الهامی کرمانشاهی، دیوان اشعار ملک الشعرای بهار، دیوان سلیمی تونی، دیوان کمال غیاث شیرازی، کلیات دیوان فدایی، مثنوی معنوی، کلیات نظامی گنجوی و ... استخراج شده است.
در اینجا سعی شده تا به ترتیب تاریخ، حضور جناب ابوطالب (ع) در وقایع، دستهبندی شود:
بزرگ قریش
امیرالمؤمنین (ع) بارها در تاریخ به نسب خود اشاره میکند؛ ولی این بار این رجز با مفاخره به جایگاه اجتماعی پدر بزرگوارشان جناب ابوطالب (ع) است که شکل میگیرد، انگار حتی نام ابوطالب (ع) هم چنان هیبتی دارد که لرزه بر اندام دشمن میاندازد.
منم ابن عمران که هستش لقب ابوطالب (ع) و زین و فخر عرب
(علینامه، 456)
شاهد دیگر این است که پس از جناب ابوطالب (ع)، حتی دیگر برادران او، جناب حمزه (ع) و عباس (ع) هم نمیتوانند جایگاه او را در قریش به دست آورند و نوعی تقسیم قوا اتفاق میافتد.
پس از وی سرافراز عباس بود سپهر هنر اکرم الناس بود
چو بوطالب او را تهور نبود ورا آن شکوه و تصور نبود
(همایوننامه، 151)
حکیم زجاجی، ابوطالب (ع) را در هنگام قبول کفالت رسول الله (ص) چنین توصیف میکند:
به مکه درون مهتر و میر بود پر از دانش و رأی و تدبیر بود
(همایوننامه، 46)
و حامی پیامبر در اینجا کسی معرفی میشود که از بیم او، مکیان حتی فکر آزار پیامبر را به سر راه نمیدهند و رسول الله (ص) به پشت گرمی اوست که از آفات مصون بود.
ز بیم ابوطالب (ع) دیوبند کس او را نیارست کردن گزند
(همایوننامه، 131)
در ماجرای شقالقمر که کفار به ستوه آمده و بیمناک از جایگاه لرزان خود، در کعبه گرد هم میآیند، شکوه و گلایۀ خود از پیامبر جدید را با بزرگ خود در میان میگذارند و از ابوطالب (ع) به عنوان بزرگ خود چاره میجویند. در اینجا هم تسلط ابوطالب (ع) بر مکیان را به خوبی میتوان دید:
به هم در شده همچو گرگ و گراز ابوطالب آمد بدانجا فراز
رئیس و سرافراز آن قوم بود به رفعت گذشته ز چرخ کبود
بگفتند با او بزرگان همه که تو سرشبانی و ما چون رمه
(همایوننامه، 131)
در ادامۀ همین ماجرا، وقتی فضای مجلس رو به خصومت میرود، به ابوطالب (ع) چنین می گویند:
به بوطالب از کینه کردند روی بگفتند کای سرور نامجوی
(همایوننامه، 135)
اما درست پس از رحلت ابوطالب (ع) است که مکیان در تعرض به ساحت مقدس پیامبر (ص)، دلیر میشوند و به خود اجازۀ اهانت میدهند:
چو بوطالبِ میر بربست رخت بر آن مؤمن چند شد کار سخت
(همایوننامه، 151)
در بیت زیر هم به سیادت و شرافت ابوطالب (ع) در مکه اشاره شده است.
شریف مکه زین گفتار شد شاد به بوطالب زبان آنگاه بگشاد
(نظام استرآبادی، 717)
رابط بین کفار و پیامبر (ص)
یکی از نکات بسیار جالب تاریخ صدر اسلام، پرهیز جدی کفار از پیامبر (ص) است. گویی از مواجهه با پیامبر (ص) خوف دارند و میکوشند تا حد امکان، با واسطه، سخن خود را به گوش پیامبر برسانند. این واسطه تراشیها، از طرفی ترس و ذلت کفار را بیشتر به رخ میکشد و از سوی دیگر، شخصیت پیامبر (ص) را برای آنها غیرقابل پیشبینی و مرموز نگه میدارد. البته پیامبر (ص) بنابر وظیفۀ هدایتی عامی که بر دوش دارد، خود را از آنها کنار نمیکشد؛ بلکه خود کفار هستند که خود را از وجود نورانی پیامبر (ص) مخفی نگاه میدارند.
در این گیرودار، بهترین و پرکارترین واسط، جناب ابوطالب (ع) است که از سویی بزرگ قریش و مکه است و از سوی دیگر مورد اطمینان پیامبر (ص) است. بدین روی معمولاً کفار از طریق او، خواستههایشان را به گوش پیامبر (ص) میرساندند.
بگو با این برادرزادۀ خویش که با ما رسم انصاف آورد پیش
(نظام استرآبادی، 796)
و پیامبر (ص) پاسخ کفار را از طریق عموی خود جناب ابوطالب (ع) به آنها اعلام میکند. گاهی هم از او درخواست میانجیگری و وساطت برای حل مسائل و فروکش کردن آتش خشم و کینۀ دشمنان مکیاش را دارد.
زبان بگشاد ابوطالب (ع) که ای عم به ریش اقربا فرمای مرهم
(نظام استرآبادی، 797)
این نقش واسط میان پیامبر (ص) و کفار، را همه پذیرفتهاند و تمام گزارشهایی در مورد مسائل جاری که باید به گوش پیامبر (ص) برسد، از همین طریق مطرح میشود.
به بوطالب یکی آمد خبر داد که نخل بغضشان زین سان ثمر داد
(نظام استرآبادی، 798)
ابوطالب (ع) حتی در آخرین روزهای حیات بابرکت و احتمالاً ضعف و بیماریِ منجر به رحلتش، همچنان پیک میان پیامبر (ص) و کفار بود. شاید در آخرین مأموریت خود، در یکی از مشهورترین معجزات پیامبر (ص) حاضر بوده و خبرِ از بین رفتن معاهدۀ کفار مبنی بر محاصرۀ همه جانبۀ مسلمین را به آنها میدهد و مسبب خاتمۀ حصر مؤمنین در شعب ابی طالب میشود. نظام استرآبادی در ابیات زیر، به این واقعه اشاره دارد.
ابوطالب (ع) چو آمد نزد کفار چنین نقدینه داد از دُرج گفتار
برِ من آورید آن عهد نامه که بر سر مینهیدش چون عمامه
(نظام استرآبادی، 793)
یکی از بهترین نمونههای این مقام وساطت را در همایوننامه میتوانیم دید. پیشتر ذکر شد که پس از ماجرای شق القمر، آشوبی در میان کفار به وجود میآید، و در پی آن، جلسهای برای سامان دادن به اوضاع برگزار میشود. در این جلسه که ابوطالب (ع) به عنوان بزرگ شهر در آن حاضر است، به موضوع تبلیغ اسلام پرداخته میشود و گفتگوهایی شکل میگیرد که حکیم زجاجی با ظرافت بدانها پرداخته است. این بخش که به دلیل طولانی بودن از آوردنش صرف نظر شده، دارای 248 بیت است و با این ابیات پایان میپذیرد:
ابوطالب (ع) آن قوم را خوار کرد نکوهش به بوجهل بسیار کرد
وزآنجا پراکنده گشتند باز یکی پر ز سوز و یکی جفت ساز
(همایوننامه، 140)
حمایت و پشتیبانی همه جانبه از پیامبر (ص)
اندکی پیش از میلاد پیامبر (ص)، پدر بزرگوارشان جناب عبدالله، در سفری تجاری و دور از خانه وفات یافت و سرپرستی نوزاد گرامی را به جای پدر، پدر بزرگ به عهده گرفت. در این دوران، علاوه بر جناب عبدالمطلب، ابوطالب (ع)، هم در محافظت از برادر زادهاش همت داشت.
«چون پیش عبدالمطلب آمد، سلام گفت و در پیش جدش در بساط نشست. ساعتی گذشت، بوجهل آمد و او را بدید. بانگی بر او زد. رسول از بانگ او بگریست. عمار بن حارث و ابوطالب (ع) مراعاتش کردند...» (مجلس در قصۀ رسول، 24)
ولی پیامبر (ص) در هشت سالگی پدربزرگش را هم از دست داد تا پس از عبدالمطلب، سرپرستی این کودک هشت ساله به عمویش ابوطالب (ع) محول شود. ابوطالب (ع) از این پس در مراقبت از برادرزاده، کمال دقت را به کار بست.
بپرورد او را به صد گونه ناز ز هر چیز میداشتش بینیاز
(همایوننامه، 46)
این احساس مسئولیت و حمایت بیدریغ نه تنها با رشد پیامبر (ص) کم نشد؛ بلکه با بعثت پیامبر (ص)، بر آن افزوده شد. حمایتهای ابوطالب (ع) در ده سال نخست بعثت، بارها جان پیامبر (ص) را از گزند کفار حفظ کرد و نفوذ او در مکیان به خصوص قریش، موانع بسیاری را از سر راه پیامبر (ص) برداشت. به همین دلیل در تاریخ، سختترین روزگار پیامبر (ص) در تبلیغ اسلام، روزگار بعد از وفات ابوطالب (ع) است.
«چون بوطالب بمرد، قریش بر رسول (ص) دلیر شدند و بر وی استخفاف کردند...» (مجلس در قصۀ رسول، 38)
«اندر این روز ابی طالب بن عبدالمطلب بمرد. و چون او بمرد، کافران مکه بر پیغمبر (ص) استخفاف کردند تا هجرت ببایست کرد از مکه به مدینه.» (زین الاخبار، 318)
«ابوجهل روزی نزدیک صفا رسول را بدید، مشتی خاک برگرفت و بر او زد، گفت: «تا کنون در حمایت ابوطالب (ع) بودی، اکنون در حمایتِ که خواهی بود؟»، گفت: در حمایت خدای عزوجل.» (مجلس در قصۀ رسول، 38)
پیامبر (ص) هم به همین دلیل بر حمایت ابوطالب (ع) از خود چنین تصریح میکند:
«قریش بر من ظفر نیافتند به بدیها، چندان که بوطالب زنده بود.» (مجلس در قصۀ رسول، 38)
احساس ابوطالب (ع) به پیامبر (ص) را این چنین میتوان توصیف کرد که او پیامبر (ص) را نه تنها به خانواده و پیران خود ترجیح میداد که جان او را از جان خود هم بیشتر دوست میداشت:
«هیچکس فرزند خود به کشتن دهد که از من امید این کار دارید.» (مجلس در قصۀ رسول، 51)
در برخی کتب نیز که به اعتقاد اهل سنت رفته و منکر ایمان ابوطالب (ع) لااقل در ظاهر شدهاند، مطالب جالبی دیده میشود. در وقتی ابوطالب (ع)، با تمام تلاشهایی که پیامبر (ص) و علی (ع) برای مسلمان کردن او میکنند، اسلام را نمیپذیرد، برای آنکه قوت قلب پیامبر (ص) از بین نرود، بلافاصله حمایت خود را از او اعلام میکند:
ابوطالب (ع)ش گفت کای رهنمون نیایم من از دین جدم برون
ولیکن تو را یار باشم به جان تنت را نگه دار باشم به جان
(همایوننامه، 119)
مؤمنان هم در مقاطعی به حمایت بیدریغ ابوطالب (ع) از حریم نبوت و اسلام اعتراف میکنند و در مرگ او مینالند:
به ما بر، بد از مرگ بوطالب است که دشمن ستمکاره و غالب است
(همایوننامه، 152)
بارها در منابع ادبی، این مضمون تکرار شده و به حمایت ابوطالب (ع) از پبامبر (ص) و اسلام و ترس کفار از او و در ادامۀ این ترس، پرهیز مخالفان از هرگونه دست درازی به ساحت پیغمبر (ص) اشاره شده است:
حمایت بود ابوطالب (ع) نبی را بر او دستی نمیبود اجنبی را
(نظام استرآبادی، 777)
در تصویری هنرمندانه، دقت نظر و احتیاط ابوطالب (ع) در مراقبت از پیامبر (ص) به خصوص در دوران کودکی چنین جلوه کرده است:
ابوطالب (ع) ز صرصر، شمع روشن همیشه داشتی در زیر دامن
(نظام استرآبادی، 787)
ابوطالب (ع) نه تنها در عمل، که به لفظ هم حمایت خود از پیامبر (ص) را اعلام میکرد تا از هر جهت قوت قلبی برای او باشد.
منم بار تو در کاری که خواهی نخواهم غیر توفیق الهی...
بوطالب (ع) به تحریض محمد ادا فرمود ابیات مجدد
(نظام استرآبادی، 788)
شِعب ابی طالب
سختترین دوران زندگی مسلمین در آغاز بعثت رسول الله (ص) را باید سه سالی دانست که آنان در محاصرۀ همه جانبه از سوی کفار قرار داشتند. این محاصره چنان سختگیرانه برقرار شده بود که اگر حمایت ابوطالب (ع) از مسلمین نبود، اسلام در خطر میافتاد. این ابوطالب (ع) بود که همۀ مسلمین را در منطقهای امن گرد آورد. این منطقه که در نزدیکی مسجد الحرام و پشت مسعی (محل سعی صفا و مروه) واقع شده بود، به دلیل قرار گرفتن در منطقهای پست، به صورت طبیعی با بلندیهای اطرافش محافظت میشد و جمعیت مسلمین را از شبیخونهای کفار حفاظت میکرد.
از سوی دیگر به دلیل کوهستانی بودن منطقه، این امکان را به وجود میآورد که کمکهای مخفیانهای از طریق تنگهها و شکافهای کوه و دور از چشم کفار به مسلمین برسد.
به شِعب خویش با الطاف سرمد در آورد اقربا را با محمد
(نظام استرآبادی، 790)
در تاریخ آمده است که در طول این سه سال، هر شب یا خود ابوطالب (ع) یا پسرانش در دو طرف پیامبر (ص) میخوابیدند تا حضرت را از گزند کفار در امان بدارند و در بعضی موارد هم نقل شده که هر وقت پیامبر (ص) به خواب میرفت، ابوطالب (ع) جای پیامبر را تغییر میداد تا مأموران خفیل کفار نتوانند شبانه به جان مبارکشان آسیب برسانند.
ابوطالب (ع) نبی را بهر تدبیر مقام خواب شد میداد تغییر
(نظام استرآبادی، 790)
وفات ابوطالب (ع)
پیامبر (ص)، سال دهم بعثت یعنی سه سال قبل از هجرت را «عام الحزن» نام نهاد. زیرا در این سال، پیامبر (ص) و اسلام، دو عمود استوار خیمۀ خود را از دست دادند. در این سال، جناب ابوطالب (ع) و خدیجۀ کبری (س) به فاصلۀ چند روز در شعب ابی طالب وفات میکنند. خبر فوت ابوطالب (ع) برای کفار خبر خوشی بود؛ زیرا بعد از او میتوانستند به راه حلهای زیادی برای سوء قصد به جان پیامبر (ص) فکر کنند. بدون حمایت ابوطالب (ع)، نه تنها جان پبامبر در خطر بود؛ بلکه اسلام هم در خطر نابودی بود. (4)
چو بوطالبِ میر بربست رخت بر آن مؤمنِ چند، شد کار سخت
(همایوننامه، 151)
در منابع ادبیات، بارها از علاقۀ پیامبر (ص) به عمویش ابوطالب (ع) سخن به میان آمده است. پیامبر در لحظات آخر زندگی ابوطالب (ع) کنار بستر او حاضر بوده و برای او دعای خیر میکرده است.
در آن ماه بوطالب نامدار بیفتاد بر بستر مرگبار
رسول خدا رفت روزی برش بپرسید از آن پس که شد غم خورش
(همایوننامه، 150)
اما بیشک، بعد از وفات ابوطالب (ع)، هیچکس نتوانست جای خالی او را برای پیامبر (ص) و حتی برای قریش پر کند. نه خانوادۀ ابوسفیان و اطرافیانش مثل ابوجهل چنین جایگاهی داشتند و نه بنی هاشم. دیگر برادران ابوطالب (ع) هم هیچ کدام در صلابت و استواری به ابوطالب (ع) نمیرسیدند؛ حتی جناب حمزه (ع) هم با تمام جایگاه رفیع و دلاوریهایی که در راه اسلام داشت، نتوانست جانشین برادر شود و پس از ابوطالب (ع)، دیگر یک نفر به عنوان بزرگ مکه دانسته نشد و این سمت بین چند نفر تقسیم شد.
پس از وی سرافراز عباس بود سپهر هنر اکرم الناس بود
چو بوطالب او را تهور نبود ورا آن شکوه و تصور نبود
(همایوننامه، 151)
و اگر ایمان راسخ مسلمانان نبود، با وفات ابوطالب (ع)، امیدی برای استقامت باقی نمیگذاشت. مسلمین خود میدانستند که چه پشتیبانی را از دست دادهاند؛ ولی تازه موقع سنجش عیار ایمان آنها و توکلشان بر خدا بود.
به ما بر، بد از مرگ بوطالب است که دشمن ستمکاره و غالب است
(همایوننامه، 152)
شعرا علت وفات او را نیز که به اجماع، بر اثر مرضی دشوار در سال دهم بعثت حادث شده، مد نظر داشتهاند.
ز تغییر مزاج از پا در آمد زمان صحت ذاتش سرآمد
(نظام استرآبادی، 796)
نویسندۀ زین الاخبار در ذکر وقایع روز 19 شوال، چنین مینویسد:
«اندر این روز ابی طالب بن عبدالمطلب بمرد و چون او بمرد، کافران مکه بر پیغمبر (ص) استخفاف کردند تا هجرت ببایست کرد از مکه به مدینه.» (زین الاخبار، 318)
پانوشتها:
1. در روایات بارها به نسب پاک اهلبیت (ع) با تعبیر «الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره» اشاره شده است. نیز با فرض اینکه رحم و صلب بری از شرک و رجس، از مصادیق طهارت است، آیۀ تطهیر را هم میتوان سند محکم دیگری بر این مسئله دانست. در روایتی در کتاب سلیم بن قیس، همین مطالب را میتوان دید: «این آیه در بارۀ من و برادرم علی و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشینان یکی پس از دیگری نازل شده است که فرزندان من و فرزندان برادرم هستند: إِنما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهرَکُمْ تَطْهِیراً. «خداوند خواسته است رجس و بدی را از شما اهلبیت ببرد و شما را پاک گرداند». ای سلمان، آیا دانی «رجس» چیست؟ سلمان عرض کرد: نه. فرمود: شک است، آنان هرگز در باره چیزی که از جانب خدا آمده باشد، شک نمیکنند. ما در ولادتمان و در طینتمان تا حضرت آدم پاک هستیم، از هر بدی پاک و معصوم هستیم.» (سلیم، 616)
2. و قد تحمل ابوطالب (ع) و رهطه الهاشمیون مع النبی (ص) الحصار العسیر فی شعب أبی طالب. و بعد ثلاث سنوات من الحصار لبی ابوطالب (ع) نداء ربه و ذلک فی السنه العاشره للبعثه النبویه المبارکه، و تولی غسله و تکفینه و تحنیطه ابنه أمیرالمؤمنین (ع) بأمر رسول الله (ص) و قال (ص): «أما و الله لأشفعن لعمی شفاعه یعجب منها أهل الثقلین». و عندها صبت قریش حممها علی النبی الأکرم (ص) حتی قال: «ما نالت قریش منی شیئاً أکرهه حتی مات ابوطالب (ع)». (بنگرید: سیرۀ ابن هشام، ج 1، ص 189؛ الطبقات الکبری لابن سعد، ج 1، ص 119؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 90؛ الإصابه لابن حجر، ج 4، ص 115؛ الأعلام للزرکلی، ج 4، ص 166؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج 14، ص 76- 77؛ إیمان أبی طالب للمفید، ص 25- 26)؛ (کافی. ج 1. ص 306)
3. اهالی تاریخ بر سر نام جناب ابوطالب (ع) اختلاف نظر دارند. بعضی او را «عمران» و بعضی «عبد مناف» میخوانند. عدهای نام ایشان را همان کنیه یعنی «ابوطالب (ع)» دانستهاند مثلاً: شیخ البطحاء، و رئیس مکه، و شیخ قریش، ابوطالب (ع) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، عم الرسول و کافله، و أبو الأئمه سلام الله علیهم أجمعین. (بنگرید: طبرسی ج 1 ص 230)
4. حِینَ خَرَجَ رَسُولُ اللهِ (ص) مِنَ الشعْبِ وَ کَانَ ذَلِکَ قَبْلَ الْهِجْرَه بِسَنَه وَ مَاتَ أَبُو طَالِبٍ بَعْدَ مَوْتِ خَدِیجَه بِسَنَه. فَلَما فَقَدَهُمَا رَسُولُ اللهِ (ص) شَنَأَ الْمُقَامَ بِمَکه وَ دَخَلَهُ حُزْنٌ شَدِیدٌ وَ شَکَا ذَلِکَ إِلَی جَبْرَئِیلَ (ع) فَأَوْحَی اللهُ تَعَالَی إِلَیْهِ: اخْرُجْ مِنَ الْقَرْیَه الظالِمِ أَهْلُها، فَلَیْسَ لَکَ بِمَکه نَاصِرٌ بَعْدَ أَبِی طَالِبٍ وَ أَمَرَهُ بِالْهِجْرَه. (کلینی، ج 1، ص 440)
چهرهی جناب ابوطالب در ادبیات فارسی
- نویسنده مقاله: امیرحسین رضایی
- منتشر شده در: سفینه
- رتبه مقاله: علمی- ترویجی
- سال،شماره: تابستان 1394، شماره 47، (30 صفحه - از 120 تا 149)
- نوشته شده توسط امیرحسین رضایی
- دسته: مقالات