w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: علی آقاجانی قناد
منتشر شده در: علوم حدیث
رتبه مقاله: نامشخص
سال،شماره: 87

سرآغاز

شناخت اسوه‏هاي علم و ايمان مي‏تواند ياريگر و چراغ راه رهپويان حقيقت گردد. از اين‏رو، كندوكاو در زندگاني علمي و معنوي عالمان، راويان و محدثانِ معاصرِ با اهل‏بيت عليهم‏السلام كاري بسيار مهم و والاست؛ چرا كه در حقيقت آشنايي با ايشان، ما را به درك بهتر مسايل و وقايع مختلف عصر ائمه عليهم‏السلام و نقش ارزنده آن بزرگواران در جامعه خويش، نايل مي‏سازد و تصوير روشن‏تري از ابعاد زندگي امامان عليهم‏السلام و سر تحول و تطوّر احاديث ايشان به دست مي‏دهد و ما را در فهم دقيق‏تر و بهره‏گيري كامل‏تر از روايات ياري خواهد داد. به همين منظور، بر آن شديم تا سيماي كلي از تاريخ حيات پر بركت يكي از نيك نامان و راويان بزرگ، يعني ابراهيم بن هاشم كوفي را ارايه دهيم.

ولادت

ابواسحاق ابراهيم بن هاشم كوفي قمي، از زمره پاكان و عالمان روشن ضمير و روايان سختكوش است كه همت خويش را در راه ترويج دين حق مصروف داشت. او از محدثان و فقيهان بصير و دانشمندان زمان‏شناسي است كه علم و ايمان و عقل و دين را با هم پيوندي ناگسستني زد. در كتب رجالي و تاريخي، تاريخ ولادت او مشخص نشده، اما آنچه از قراين و شواهد به دست مي‏آيد و با توجه به نظر بسياري از عالمان علم رجال كه او را از اصحاب و معاصران امام رضا عليه‏السلام دانسته‏اند مي‏توان ولادت او را در اواخر قرن دوم هجري، در ايام ولادت امام كاظم عليه‏السلام و در شهر كوفه دانست.1

مهاجرت از كوفه به قم

از مهاجرت ابراهيم بن هاشم به قم، اطلاعات زيادي در دست نيست؛ ولي با توجه به رشد و نمو او در كوفه ـ كه مركز تشيع بوده است ـ مي‏توان به سلوك تربيتي و علمي او پي برد. كشّي، نجاشي و شيخ طوسي قدس‏سره در كتب رجالي خود وي را اينگونه توصيف كرده‏اند: «انه اوّل من نشر حديث الكوفيين بقم» او اولين كسي است كه حديث كوفيان را در قم منتشر كرد.

وي پس از فراگيري علوم و كسب احاديث از مشايخ حديثي به قصد انتشار اخبار اهل‏بيت عليهم‏السلام در قم، از كوفه به اين شهر مهاجرت كرد و به ترويج مكتب حديثي خويش (كوفه) در قم همّت گماشت. يكي از نويسندگان معاصر مي‏نويسد:

«او رشته‏هاي مختلف حديث را از اين جا و آن جا تحصيل كرد و سپس به قم آمد تا كه قم را از حديث اهل‏بيت عليهم‏السلام غني سازد. او بعد از تحصيل حديث از كوفياني چون، ابن محبوب، به بغداد رفت و حديث بغداديان را از هر كسي كه در آن جا صاحب كتاب و دانشي بود، فراگرفت و از مشايخ شام، عراق، كاشان، اصفهان، اهواز، ري، نيشابور، همدان كرمان و... هرجا كه بود، بهره‏ها گرفت و هم اينك [از او [حدود هفت هزار حديث فقهي، اخلاقي و تاريخي در كتاب‏هاي مذهبي، موجود است.»2

بدين ترتيب، ابراهيم بن هاشم، پس از سال‏ها دانش اندوزي، در قم، حرم و آشيانه اهل‏بيت عليهم‏السلام و حوزه مهم درسي شعيه، سكنا مي‏گزيند و در آن به ترويج معارف غني مكتب جعفري مي‏پردازد و تحولي شگرف را در اين حوزه بزرگ، رقم مي‏زند.

حوزه‏هاي درسي كوفه و قم

از آن جهت كه ابراهيم بن هاشم، نقش مهمي در برقراري ارتباط بين حوزه‏هاي قم و كوفه داشته است، لازم است توضيح مختصري درباره وضعيت اين حوزه‏ها و نوع برخورد و تلقي آنها از يكديگر داده شود.

با انتقال مركز خلافت جهان اسلام به كوفه و ورود امام علي عليه‏السلام به اين شهر، كوفه به تدريج چهره‏اي شيعي به خود گرفت، به گونه‏اي كه هرگاه مي‏خواستند به كسي نسبت شيعي دهند، او را كوفي و يا كوفي مذهب مي‏ناميدند. با باز شدن فضاي سياسي در اواخر عهد بني‏اميه و اوايل حكومت بني‏عباس و دوران امامت صادقين عليه‏السلام ، كوفه به عنوان مركز تشيّع، تكاپوي علمي خود را آغاز نمود. نخستين گروه از شاگردان امام باقر عليه‏السلام از كوفه بودند كه در رأس آنها، خاندان پر بركت شيعي «اَعْيَن» هستند. نجاشي در كتاب خود مي‏نويسد كه حسين بن علي بن زيادوشأّء، موفق شد نهصد تن از شاگردان امام صادق عليه‏السلام را در مسجد كوفه درك نمايد. بدين گونه، كوفه به عنوان نزديك‏ترين پايگاه شيعه به چشمه فيّاض اهل‏بيت عليهم‏السلام شناخته مي‏شود و پرچمدار نشر حقايق ديني و علمي مي‏گردد.

قم نيز اولين مركز تشيّع در ايران است كه در قرون سوم و چهارم، يكي از مهم‏ترين حوزه‏هاي شيعه در تدريس فقه و حديث به شمار مي‏رفته است. سابقه حديثي قم به نيمه اول قرن دوم هجري باز مي‏گردد كه براي نخستين بار، عمران بن عبداللّه‏ قمي و برادرش عيسي بن عبداللّه‏ به خدمت امام صادق عليه‏السلام رسيدند و امام عليه‏السلام از آنان به عنوان اهل‏بيت خود ياد فرمود.

از اوايل قرن سوم به بعد، به تدريج شاهد منازعات و اختلافات علمي حوزه‏ها با يكديگر، و به ويژه قم با عراق (و مشخصا كوفه) هستيم. عوامل چندي در اين اختلافات موثر بوده است كه مهم‏ترين آنها، اختلاف عقايد و نحوه برداشت از احاديث، و نيز اقدامات و غُلاّت و تفرقه‏افكني و حديث‏سازي آنها است، به گونه‏اي كه حوزه قم براي مصون ماندن از آسيب‏هاي اين جريان، به سختگيري و شدت عمل در معيارهاي پذيرش روايات و اصول جرح و تعديل روي آورد. سختگيري ابن وليد و احمد بن محمد بن عيسي اشعري در اين‏باره مشهور است، به طوري كه روايت يونس بن عبدالرحمن و حسن بن محبوب را تحريم كرده بودند؛ چرا كه يونس، سماع را در نقل احاديث، شرط نمي‏دانست. مشايخ قم، احمد بن محمد بن خالد برقي را به اتهام غلو، از قم بيرون راندند.3

از اين‏رو، فعاليت و تلاش ابراهيم بن هاشم، به عنوان يكي از پرورش يافتگان مكتب حديثي عراق، براي نشر احاديث كوفيان در قم، اهميتي بسزا مي‏يابد و مي‏توان او را بنيانگذار مكتب حديثي جديد در قم دانست.

روايت ابراهيم از امام صادق عليه‏السلام

ابراهيم بن هاشم قمي، از جمله راوياني است كه در روايتش از ائمه عليه‏السلام پراكندگي نظر فراواني وجود دارد. اولين بحث در اين زمينه، روايت او از امام صادق عليه‏السلام است، در التهذيب شيخ طوسي و الكافي مرحوم كليني، روايت از علي بن ابراهيم، از ابراهيم بن هاشم آمده است كه او از امام صادق عليه‏السلام درباره صدقات اهل ذمّه سؤال مي‏كند. شهيد ثاني قدس‏سره در حواشي خود، اين روايت را مي‏پذيرد. به اين دليل كه ابراهيم از اصحاب امام رضا عليه‏السلام و از شاگردان يونس است. بنابراين، روايت او از امام صادق عليه‏السلام بعيد نيست.

ميرداماد عليه‏السلام نيز در الرواشح، بر همين نظر است، با اين تحليل كه امام صادق عليه‏السلام در سال 148ق به شهادت رسيده است و اين سال، سال ولادت امام رضا عليه‏السلام است. امام رضا عليه‏السلام نيز در سال 203ق به شهادت رسيده است، كه در آن زمان، امام جواد عليه‏السلام نه ساله بوده است. از اين‏رو، دور نيست كه ابراهيم، زمان امام صادق عليه‏السلام را درك كرده باشد.

همان‏گونه كه پيداست، كلام اين دو عالم بزرگوار در اين‏باره، مضطرب (همراه با ترديد) است؛ در حالي كه بسياري از محققان و بزرگان رجالي، همچون علامه بحرالعلوم قدس‏سره ، اين حديث را غريب دانسته‏اند4 و آن را اشتباه در نسخه محسوب نموده‏اند؛5 زيرا با پژوهشي در احاديث ابراهيم مشخص مي‏شود كه او نه تنها بدون واسطه از امام صادق عليه‏السلام روايت نكرده است، بلكه با يك واسطه هم روايتي ندارد. از ديگر سو، اگر او از اصحاب و يا درك كنندگان امام صادق عليه‏السلام مي‏بود، علماي رجال مي‏بايست نام او را در زمره اصحاب امام صادق عليه‏السلام ذكر مي‏كردند و نيز از امام كاظم عليه‏السلام روايت مي‏داشت.6

روايت ابراهيم از امام رضا عليه‏السلام

نجاشي پس از نقل كلام كُشّي در مورد ابراهيم كه «انّه تلميذُ يونس بن عبدالرحمن من اصحاب الرضا عليه‏السلام »، با عبارت: «هذا قول الكشّي و فيه نظر» در آن مناقشه مي‏كند. در اين كه اشكال نجاشي، شاگرد يونس بن عبدالرحمن ابراهيم است و يا صاحبت او با امام رضا عليه‏السلام و روايت از ايشان، در ميان علما اختلاف اقوال بسيار است.

گروه كمتري از ايشان، همچون صاحب تنقيح المقال معتقدند كه ابراهيم از اصحاب امام رضا عليه‏السلام بوده است و عبارت «من اصحاب الرضا عليه‏السلام » در كلام كشّي را اشاره به ابراهيم مي‏دانند و برخلاف نظر عالماني چون: سيد بحرالعلوم و ميرداماد، آن را متعلق به يونس نمي‏دانند و برخي روايات را كه دلالت بر روايت ابراهيم از امام رضا عليه‏السلام دارند، برمي‏شمارند.7 از طرف ديگر بسياري از برزگان علم رجال، او را از اصحاب امام رضا عليه‏السلام نمي‏دانند. اگرچه منكر ملاقات او با امام رضا عليه‏السلام نيستند. صاحب قاموس الرجال و آية‏اللّه‏ خويي قدس‏سره ، با ردّ مرحوم مامقاني، هيچ روايتي را كه ابراهيم، راوي بدون واسطه آن از امام رضا عليه‏السلام باشد، نمي‏پذيرند و با توجه به روايات بسيار (حدود هفت هزار حديث) و مشايخ فراوان وي، معتقدند كه عدم روايت او از امام رضا عليه‏السلام ، مصاحبتش با آن حضرت را منتفي مي‏سازد.8

شاگردي يونس بن عبدالرحمن

مسأله ديگري كه در شرح حال ابراهيم بن هاشم قمي محل بحث است، موضوع شاگردي و تلمّذ او نزد يونس بن عبدالرحمن است كه از شاگردان و اصحاب ممتاز امام رضا و امام جواد عليه‏السلام و از مشايخ حديث بوده است. گروهي همانند صاحب تنقيح المقال در شاگردي ابراهيم نزد يونس، هيچ ترديدي ندارند،9 و گروهي ديگر با استناد به اين كه او هيچ روايتي را بدون واسطه از يونس نقل نكرده است، اين مسأله را انكار مي‏كنند.10 اين گروه در مورد عدم تلمّذ ابراهيم نزد يونس، دلايل زير را نقل مي‏كنند:

اول آن كه در شرح حال ابراهيم گفته شده است كه او اولين كسي است كه احاديث كوفيان را در قم نشر داده است و اين امر با تلمّذ وي نزد يونس، تناقض جدي دارد؛ چرا كه يونس به جهاتي مورد طعن و رد مشايخ قم بوده است و احاديث او را نمي‏پذيرفته‏اند، بنابراين طبيعي است كه نمي‏بايست روايات ابراهيم را نيز بپذيرند. در حالي كه مقاومتي از طرف مشايخ قم در برابر او گزارش نشده است.11 دليل دوم اين كه ابراهيم محققا بدون واسطه از يونس روايتي ندارد.12 ديگر آن كه وفات يونس در مدينه و در زمان امام رضا عليه‏السلام بوده است، لذا ابراهيم نمي‏تواند از يونس، كه در مدينه بوده است روايتي داشته باشد.13

اما معتقدان به تلمّذ ابراهيم نزد يونس، در جواب منكران پاسخ‏هايي دادند كه قانع كننده به نظر مي‏رسد. ايشان قَدْحِ يونس نزد قمي‏ها و در عين حال، قبول روايات ابراهيم را ـ كه شاگرد يونس محسوب مي‏شود ـ، نشان دهنده نهايت تقواي او و وثوق قمي‏ها به ابراهيم مي‏دانند و هيچ منافاتي بين اين دو نمي‏بينند.14 در ضمن سيره بزرگان اصحاب، عدم روايت از مشايخي بوده است كه مورد طعن واقع مي‏شده‏اند. از اين جهت، ابراهيم تظاهر به شاگردي يونس و روايت از او، و حتي از شاگردان وي، نمي‏كرده است تا بتواند رسالت خويش را به انجام رساند. و روايات اهل بيت عليهم‏السلام را منتشر سازد.15

و از جانب ديگر، طعن و رد يونس در اوايل امامت امام رضا عليه‏السلام و آغاز پيدايش واقفيه بوده است و چون يونس از مخالفان واقفيه به شمار مي‏رفته است، آنها تلاش فراواني نمودند تا او را به سوي خود جذب نمايند؛ به گونه‏اي كه علي بن حمزه و زياد بن مروان، ضامن ده هزار درهم براي او شدند، اما كوشش ايشان بي‏ثمر ماند. از اين‏رو، به اشاعه شايعات و رواج مطالبي عليه او مبادرت كرده‏اند تا او را به امامت امام رضا عليه‏السلام بي‏تمايل نشان دهند و نظر شيعيان را نسبت به وي مشوّه سازند، ولي هنگامي كه امر امامت امام رضا عليه‏السلام بر همگان آشكار گشت، درباره يونس از امام عليه‏السلام سؤال نمودند و حضرت ايشان را به رجوع به يونس امر فرمود و همچنين درباره او از امام رضا عليه‏السلام و امام جواد عليه‏السلام مدايحي وارد شده است.

در اين وضعيت، مشايخ قم نيز به او مراجعه كردند و از طعن او دست برداشتند. اين شاذان مي‏گويد: «محمد بن احمد بن عيسي، از طعن يونس، توبه و استغفار نمود. بنابراين، شاگردي ابراهيم نزد يونس و انتساب روايت كوفيان، در قم دور از ذهن نيست.»16 وفات يونس در زمان امام رضا عليه‏السلام و در مدينه نيز نمي‏تواند نفي كننده شاگردي ابراهيم نزد او باشد.17 در مورد عدم ثبوت روايت ابراهيم از يونس نيز بايد يادآوري نمود كه شاگردي نزد او ملازمه‏اي با روايت از وي ندارد؛ چرا كه يونس صرفا محدث و راوي نبوده است بلكه، همان‏گونه كه ابن نديم در الفهرست خود مي‏گويد، وي آگاه به علم كلام و علوم ديگر هم بوده است. به همين سبب نمي‏توان عدم روايت ابراهيم از يونس را دليل بر عدم شاگردي نزد او قلمداد نمود.18 با توجه به مطالبي كه آمد و نيز ترديد و اضطرابي كه در كلام مخالفان موجود است، نظر موافقان پذيرفتني‏تر است.

ابراهيم در كلام علماء

ابراهيم بن هاشم قمي، عالمي نستوه، فقيهي وارسته و راوي‏اي خستگي‏ناپذير بوده و در راه ترويج تعاليم اهل‏بيت عليهم‏السلام از والا مقام‏ترين روات و داراي منزلتي عظيم در ميان محدثان اخبار عترت نبوي است. محققان علم رجال و علماي علوم اسلامي، او را بسيار ستوده‏اند. توصيف او به اين كه اولين نشر دهنده اخبار كوفيان در قم است، خود، دلالت بر جلالت مقام او دارد و شايد بتوان وي را پرچمدار و سلسله جنبان نهضت حديثي در ميان راويان و محدثان حوزه درسي قم دانست. ابراهيم، در ميان روات، داراي بيشترين و متنوع‏ترين روايات است، به گونه‏اي كه در بسياري از ابواب فقهي و اخلاقي، احاديثي از او موجود است و كم‏تر بابي است كه از روايات او تهي باشد.19

آية‏اللّه‏ خويي قدس‏سره ، روايات او را متجاوز از 64 حديث20 و اساتيد و مشايخ او را بالغ بر 160 نفر ذكر نموده است،21 كه اين همه، مقام شامخ و موقعيت ستوده او را نزد اهل تحقيق و بزرگان تأليف و عالمان مكتب شيعه مي‏رساند. علامه بحرالعلوم قدس‏سره ، وي را با عباراتي چون كثيرالرواية، واسع الطريق، و مقبول الحديث مي‏ستايد.22

ابن مشهدي در كتاب المزار الكبير، در باب «ذكر نمازگزاردن در زواياي مسجد سهله» او را از كساني مي‏داند كه در عصر غيبت، به محضر امام زمان(عج) رسيده‏اند23و اين، افزون بر مقام علمي ابراهيم بن هاشم، نشان از عظمت روحي و معنوي و وارستگي اخلاقي او دارد و جايگاه او را نزد اهل‏بيت عليهم‏السلام روشن مي‏سازد. شهيد ثاني قدس‏سره ، وي را از ارجمندترين اصحاب و والاترين بزرگان شيعه و «كثيرالعلم و الروايه» مي‏داند و او را از كساني مي‏شناسد كه اين حديث امام صادق عليه‏السلام در شأن ايشان وارد است: «إعرفوا منازل الرجال بقدر روايتهم عنّا» (منزلت هر كس را به تعداد روايتش از ما بشناسيد)24 ميرداماد قدس‏سره در كتاب الرواشح، ابراهيم را اين‏گونه معرفي مي‏نمايد: «هو (ابراهيم بن هشام) شيخ الشيوخ، مطب الأشياخ، وترالاوتاد و سند الأسناد».25 آنچه برشمرديم، نمونه‏اي بود از رفعت مقام اين محدث گرانمايه و روايتگر فرزانه علوم آل‏البيت عليهم‏السلام كه به زبان و قلم بزرگان دين و مذهب، جاري گشته است.

وثاقت ابراهيم بن هاشم

ابواسحاق ابراهيم بن هاشم قمي، از راويان و از بزرگان علم حديث و روات اهل‏بيت عليهم‏السلام است و بر شخصيت ارجمند وي، هيچ خللي وارد نيست؛ اما تنها به اين علت كه اصحاب، به وثاقت و عدالت او تصريح نكرده‏اند، گروهي از متقدّمان، او را در حد وثاقت پذيرفته‏اند و حديث او را «حَسَن» دانسته‏اند. كه البته اينان نيز در كلامشان اضطراب و ترديد وجود دارد. و به مقام علمي و معنوي ابراهيم، اذعان دارند، گرچه متأخران، شخصيت والاي ابراهيم را موثق در روايات او را صحيح مي‏دانند. علامه حلي قدس‏سره در مورد ماو مي‏گويد: «من هيچ يك از اصحاب را نيافتم كه او را قَدْح كرده باشد و نيز به تعديل او تصريح كرده باشد. روايات از او بسيار است و ارجح، قبول روايات اوست».26

علامه مجلسي قدس‏سره روايات او را حسن، اما در مرتبه صحيح مي‏داند.27 شهيد ثاني قدس‏سره در مسالك الافهام هنگام بحث از وقوع طلاق به صيغه امر، حديث ابراهيم را از بالاترين و بهترين مراتب حسن، نام مي‏برد و در بحث در مورد روايتي ديگر، طريق ابراهيم را از والاترين طرق مي‏شناسد. هم او در شرح الدورس مي‏نويسد: «ان حديث ابراهيم بن هاشم، من يعتمد عليه كثيرو إن لم ينص الاصحاب علي توثيقه، لكن الظاهر انه من اجلاّء، الاصحاب و عظمائهم، المشار الي عظم مترلتهم و رفع قدرهم في قول الصادق عليه‏السلام ، إعرفوا منازل الرجال بقدر روايتهم عنّا.» احاديث ابراهيم از جمله رواياتي است كه بر آن بسيار اعتماد شده است. اگرچه نصّي از اصحاب در توثيق او وارد نگشته است؛ اما ظاهر آن است كه او از بزرگان اصحاب و بلندمرتبگان آنها است كه اين كلام امام صادق عليه‏السلام به منزلت والاي او اشاره دارد كه فرمود: «در منزلت اشخاص را به مقدار روايات آنها از ما اهل‏بيت بشناسيد»

از آنچه گفته شد، معلوم مي‏شود كه تنها علتي كه به موجب آن، قدماء به وثاقت ابراهيم و صحيح بودن رواياتش قائل نشده‏اند، وارد نشدن كلامي از اصحاب، در اين مورد است كه به اين مسأله هم رجاليان متأخر، پاسخ‏هاي متقن و دقيقي داده‏اند. ميرداماد در الرواشح پس از آن كه روايات ابراهيم را از نظر قدما، تالي درجه صحت مي‏داند، مي‏نويسد: «صحيح و صريح در نزد من آن است كه طريق ابراهيم صحيح است، چرا كه جلالت و عظمت شأن او برتر از آن است كه كسي او را تعديل و توثيق نمايد» سپس مي‏افزايد: «بزرگان و نام‏آوراني همچون، شيخ مفيد و شيخ صدوق و شيخ طوسي، شأنشان بالاتر از آن است كه ديگران آنها را توثيق كنند. ابراهيم نيز كه از موجه‏ترين و والاترين بزرگان شيعه است، شايسته آن مقام است و مدح او به عبارت «و اوّل من نشر احاديث الكوفين بقم و هو تلميذ يونس بن عبدالرحمن»، تعبير جامعي است»28. برخي ديگر نيز گفته‏اند همان‏گونه كه برخي مشايخ اجازه، همانند احمد بن محمد بن حسن بن وليد و محمد بن اسماعيل نيشابوري، در رجال، توثيق نشده‏اند و با اين حال، حديث آنها صحيح شمرده مي‏شود، چرا كه گرفته شده از اصول است، از اين‏رو حديث ابراهيم نيز به طور قطع صحيح خواهد بود.29

از عبارت محقق اردبيلي و محقق بحراني نيز برمي‏آيد كه ابراهيم را از زمره موثقان مي‏دانسته‏اند.30 شيخ بهايي از پدر بزرگوارش نقل كرده است كه: «اني لاستحيي ان لا اعُذَّ حديثه او صحيحا»31 من شرم از آن دارم كه حديث او (ابراهيم) را صحيح ندانم. علامه بحرالعلوم قدس‏سره در رجال خويش مي‏فرمايد: «الأصح عندي انّه ثقه صحيح الحديث»32 نظر صحيح نزد من آن است كه ابراهيم، ثقه و حديث او صحيح است.

سيد بن طاوس قدس‏سره در روايتي كه در سندش ابراهيم هست، مي‏گويد: «و رواة الحديث، ثقات بالاتقان»33 و ابن قولويه در اسناد كتاب كامل الزيارات به وثاقت تمام كساني كه در اسناد كتاب واقع شده‏اند و ابراهيم از جمله آنهاست، شهادت داده است.34 عمده دلايلي كه سيد بحرالعلوم قدس‏سره و ديگران بر صحت روايات و وثاقت ابراهيم نقل كرده‏اند، عبارت است از: آن‏چه علي بن ابراهيم بن هاشم، فرزند ثقه و فاضل و بزرگوار او در خطبه تفسيرش مي‏گويد كه: «و نحن ذاكرون و مخبرون بما انتهي الينا و رواه مشايخنا و ثقاتنا عن الذين فرض اللّه‏ طاعتهم و أوجب ولايتهم» ما ذكر كننده و خبر دهنده آنچه هستيم كه به ما رسيده است و آن را مشايخ ما وثقات ما از كساني كه خداوند، اطاعت و ولايت آنها را بر ما واجب ساخته است، روايت كرده‏اند. اين، در حالي است كه بيشترين روايات او از پدرش است و معناي «مشايخنا» و «ثقاتنا» از باب اتحاد موصوف، «مشايخنا الثقات» است. بنابراين، وي در ابتداي كتاب خويش، به وثاقت مشايخ اسناد كتاب، از جمله ابراهيم، اذعان مي‏نمايد.35 2.اين كه بسياري از متأخران، وي را توثيق نموده‏اند تعارضي با عدم توثيق اكثر متقدّمان ندارد، به جهت اضطراب و دوگانگي‏اي كه در كلامشان موجود است كه گاهي روايتي با واسطه ابراهيم را «صحيح» و گاهي «حسن» خوانده‏اند. البته عدم توثيق قاطع آنها مي‏تواند به دليل عدم اطلاع بر سبب مقتضي توثيق باشد كه به طور قطع، سخن غير مطلع (متقدمان) بر مطلع (متأخران) حجت نخواهد بود.36

3. تصحيح طرق احاديثي كه در آنها ابراهيم حضور دارد، از سوي اصحاب اصطلاح همانند شهيدين، علامه و ديگران؛ او و اين تنافري با توصيف او به حسن در جاي ديگري از عبارات آنها ندارد؛ چرا كه اختلاف نظر از شخص واحد در موضوعي يگانه، بسيار روي مي‏دهد37

4.اصحاب و علما بر قبول روايات ابراهيم، اتفاق دارند، با آن كه در حجيت، حديث حَسن، آراي مختلفي ابراز نموده‏اند: از اين‏رو بايد سبب جمع كننده‏اي بر اعتبار او وجود داشته باشد كه با وجود توصيف رواياتش به حَسَن از سوي متقدمان، در قبول روايتش اختلافي نكرده‏اند.38

5.اصحاب و عالمان علم رجال، در شأن اين راوي فرهيخته نگاشته‏اند كه «انه اول من نشر احاديث الكوفين بقم» و اين، خود دليل مستقلي بر وثاقت ابراهيم است؛ چرا كه حوزه قم ـ كه در جرح و تعديل روايات، شيوه سخت‏گيرانه‏اي داشته است، نمي‏توانسته نسبت به روايات ابراهيم، بي‏تفاوت باشد. از اين جهت، قَدْح و طرد نكردن او از جانب قمي‏ها دليل بر نهايت وثاقت اوست.39

روايت ابراهيم از حمّاد بن عثمان و يا حمّاد بن عيسي

بحث ديگري كه از منظر روايي و رجالي داراي اهميت است، موضوع روايت ابراهيم بن هاشم از حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عيسي است كه در كتب حديثي از هر دو، رواياتي موجود است؛ ولي شيخ صدوق قدس‏سره در اواخر مشايخ كتاب من لايحضره الفقيه، درباره يكي از احاديث چنين مي‏نگارد: «حديثي را كه در آن، وصيت اميرالمؤمنين عليه‏السلام به فرزندش محمد بن حنفيه است، روايت كردم از پدرم، از علي بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد بن عيسي، از كسي كه آن را از امام صادق عليه‏السلام روايت كرده است، در حالي كه بيشتر مردم در اين اسناد اشتباه كرده‏اند و به جاي حمّاد بن عيسي، حمّاد بن عيسي را قرار داده‏اند. ابراهيم بن هاشم، حمّاد بن عيسي را ملاقات نكرده است و فقط حمّاد بن عيسي را ديده است.40

در اين مسأله بسياري از فقها، پيرو نظر شيخ صدوق قدس‏سره هستند كه از جمله آنان مي‏توان علامه ابن داوود» شهيد ثاني و فرزند بزرگوارش را نام برد؛ اما برخي در اين موضوع درنگ كرده‏اند و آن را نپذيرفته‏اند، چرا كه حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عيسي و ابراهيم بن هاشم را در طبقه هم دانسته‏اند و معتقدند كه الكافي روايات اين دو را با تصريح به نام هر يك، ذكر نموده است و گاهي از حمّاد، روايت كرده است، بدون آن كه قيد آن را مشخص كند و اين، دلالت بر روايت ابراهيم از حمّاد بن عثمان دارد.41 در برابر بعضي از محققان معاصر، روايات الكافي از حمّاد بن عثمان را ناشي از اشتباه مرحوم كليني قدس‏سره دانسته‏اند و روايت بدون واسطه و مستقيم ابراهيم را از حمّاد بن عثمان نمي‏پذيرند و بنابر آنچه در باب «باب الزكاة» الكافي آمده است، ابن ابي عمير را واسطه در اين روايات مي‏دانند.42

تأليفات وي

علماي رجال در شرح حال ابراهيم بن هاشم و در شمار آثار نوشتاري او، دو كتاب قضايا اميرالمؤمنين عليه‏السلام درباره قضاوت‏هاي علي عليه‏السلام و كتاب النوادر را ثبت نموده‏اند. اين دو كتاب، با كمال تأسف، در سوانح ايام و حوادث روزگار از بين رفته و به دست ما نرسيده است.43

مشايخ و اساتيد وي

ابواسحاق ابراهيم بن هاشم قمي، در ميان محدثان و روايتگران، شايد داراي پرشمارترين مشايخ و اساتيد باشد. وي از امام جواد عليه‏السلام بدون واسطه روايت دارد. او در راه ترويج معارف آل‏اللّه‏، سر از پا نشناخته و دشواري و رنج سفر را به جان خريده است و همواره درپي كسب حقايق نبوي و علوي بوده است. از اين‏رو، نزد هر كسي كه قطره‏اي از معارف درياي حقيقت يافت مي‏شده، رفته و از او آموخته است، به گونه‏اي كه علماي رجال 160 تن از كساني را كه ابراهيم از ايشان روايت دارد،ذكر نموده‏اند44 كه ذكر نام آنها در گنجايش اين دفتر نيست. لذا به ذكر تعدادي از ايشان كه در رجال علامه بحرالعلوم آمده است: اكتفا مي‏كنيم: ابراهيم بن ابي محمود خراساني، ابراهيم بن محمد بن وكيل همداني، احمد بن محمد بن ابي‏نصر، جعفر بن محمد بن يونس، حسن بن جهم، حسن بن علي وشّاء، حسن بن محبوب، حمّاد بن عيسي، حنّان بن سيد، حسين بن سعيد، حسين بن زيد نوفلي، ريان بن صلت، سليمان بن جعفر جعفري، سهل بن يسع، صفوان بن يحيي، عبدالرحمان بن حجّاج، عبداللّه‏ بن جندب، عبداللّه‏ بن مغيره، عبداللّه‏ بن ميمون قدّاح، فضالة بن ايوب، محمد بن ابي عمير، محمد بن عيسي بن عبيد، يحيي بن عمران حلبي، و نصر بن سويد.45

شاگردان وي

شاگردان و دانش آموختگان مكتب درس و حديث ابراهيم بن هاشم نيز هر يك از نامداران و بزرگان شيعه به شمار مي‏روند و خود، در فقه و حديث، سرآمد دوران بوده‏اند و در ميان راويان، جايگاهي ممتاز را به خود اختصاص داده‏اند كه در كتب رجال، نامشان مضبوط است. تعدادي از شاگردان او عبارتند از: احمد بن ادريس قمي، سعيد بن عبداللّه‏ اشعري، عبداللّه‏ بن جعفر حميري، علي بن ابراهيم بن هاشم قمي، محمد بن احمد بن يحيي بن عمران اشعري، محمدبن حسن بن صفاري، علي بن حسن بن فضال، محمد بن علي بن محبوب، محمد بن يحيي عطّار، حسبن بن متيّل.46

خاندان وي

خاندان و فرزندان ابراهيم بن هاشم، همه از دوستداران اهل‏بيت عليهم‏السلام و بسياري از ايشان از علماي شيعه بوده‏اند. وي داراي دو فرزند بوده كه نامشان علي و اسحاق است. علي بن ابراهيم يكي از موثق‏ترين روات و والا مقام‏ترين عالمان شيعي است و داراي كتابي در تفسير قرآن است كه يكي از كتب معتبر در اين موضوع است. وي داراي سه فرزند است به نام‏هاي: احمد بن علي (كه از مشايخ شيخ صدوق بوده است)، محمد بن علي (صاحب كتاب العلل، كه علامه مجلسي در مواضع بسياري از بحارالانوار به نام او تصريح نموده است) و ابراهيم بن علي ـ كه او نيز از راويان و محدثان است. از فرزند ديگر ابراهيم بن هاشم، يعني اسحاق نيز رواياتي در الكافي موجود است و ظاهرا سن وي از علي بن ابراهيم، بيشتر بوده است؛ چرا كه روايات او از طريق برادرش علي بن ابراهيم است.47

وفات و مدفن وي

تاريخ وفات ابراهيم بن هاشم، همانند تاريخ ولادت او، مشخص نيست، و در ميان مكتب رجال، سخني در اين زمينه وجود ندارد؛ اما از آن‏رو كه وي از شاگردان امام جواد و امام هادي و امام حسن عسگري عليهم‏السلام روايت دارد48 و اگر ولادت او در ايام امامت امام كاظم عليه‏السلام باشد، مي‏توان وفات او را در اوايل نيمه دوم قرن سوم دانست، در مورد مدفن وي نيز با توجه به حتمي بودن ورود وي به قم و عدم وجود گزارشي مبني بر خروج او از اين شهر، و نيز مشخص بودن مقبره پسر بزرگوارش علي بن ابراهيم در قم، به طور مسلم، مزار او نيز در قم است؛ ولي امروزه نشاني از مدفن او موجود نيست. (عاش سعيدا و مات سعيدا).

 

1. تهذيب المقال، ص275.

2. محمد باقر بهبودي، كيهان فرهنگي، سال هشتم، ش8، ص28 (علم رجال و مسأله توثيق).

3. برگرفته از كتاب تاريخ حديث، مجيد معارف با (تلخيص و تصرف).

4. رجال للسيد بحرالعلوم، ج1، ص446.

5. منتهي المقال، ج1، ص217. تنقيح المقال، ج1، ص224(شماره تكرار شده)

6. بهجة الامال، ج1.

7. تنقيح المقال، ج1، ص40، مستدركات.

8. قاموس الرجال، ج1، ص324.

9. تنقيح المقال، ج1، ص40.

11. قاموس الرجال، ج1، ص332.

12. معجم رجال الحديث، ج1، ص312.

13. تهذيب المقال، ج1، ص278.

14. تنقيح المقال، ج1، ص4. تهذيب المقال، ج1، ص278.

15. تهذيب المقال، ج1، ص279.

16. همان.

17. همان.

18. همان، ص279؛ تنقيح المقال، ج1، ص39.

19. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439؛ تهذيب المقال، ج1.

20. معجم الرجال الحديث، ج1، ص318-312.

21. همان، 317.

22. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439.

23. تهذيب للمقال، ج1.

24. مسالك الأفهام، در وقوع طلاق به صيغه امر و عدم توارث به عقد مفقطع با شرح الدورس، مسأله مسّ مصحف.

25. رجال السيد بحر العلوم، ج1، ص405.

26. الخلاصه، الحلي، ص137-138.

27. الوجيره، محمد باقر مجلسي، ص16.

27. الوجيره، محمد باقر مجلسي، ص16.

28. رجال السيد بحر العلوم، ج1، ص451.

29. همان.

30. همان، ص453 به نقل از زبدة المقال، ص85 (كتاب الصوم)

31. تنقيح المقال، ج1، ص40.

32. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص462.

33. فلاح السائل، ص158.

34. معجم الرجال الحديث، ج1، ص317.

35. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص462-463. تنقيح المقال، ج1، ص41.

36. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص463؛ تنقيح المقال، ج1، ص41.

37. همان.

38. همان.

39. رجال السيد بحرالعلوم، ص464؛ تنقيح المقال، ج1، ص41.

40. تنقيح المقال، ج1، ص43.

41. همان.

42. قاموس الرجال، ج1، ص337.

43. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439؛ تنقيح المقال، ج1، ص44.

44. معجم رجال الحديث، ج1، ص317.

45. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439.

46. تنقيح المقال، ج1، ص436؛ تهذيب المقال، ج1، ص279. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439.

47. مستدركات علم رجال الحديث، ج1، ص225-226.

48. تهذيب المقال، ج1، ص276.

 

دانلود مقاله زندگینامه علمی ابراهیم بن هاشم كوفی قمی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط