سرآغاز
شناخت اسوههاي علم و ايمان ميتواند ياريگر و چراغ راه رهپويان حقيقت گردد. از اينرو، كندوكاو در زندگاني علمي و معنوي عالمان، راويان و محدثانِ معاصرِ با اهلبيت عليهمالسلام كاري بسيار مهم و والاست؛ چرا كه در حقيقت آشنايي با ايشان، ما را به درك بهتر مسايل و وقايع مختلف عصر ائمه عليهمالسلام و نقش ارزنده آن بزرگواران در جامعه خويش، نايل ميسازد و تصوير روشنتري از ابعاد زندگي امامان عليهمالسلام و سر تحول و تطوّر احاديث ايشان به دست ميدهد و ما را در فهم دقيقتر و بهرهگيري كاملتر از روايات ياري خواهد داد. به همين منظور، بر آن شديم تا سيماي كلي از تاريخ حيات پر بركت يكي از نيك نامان و راويان بزرگ، يعني ابراهيم بن هاشم كوفي را ارايه دهيم.
ولادت
ابواسحاق ابراهيم بن هاشم كوفي قمي، از زمره پاكان و عالمان روشن ضمير و روايان سختكوش است كه همت خويش را در راه ترويج دين حق مصروف داشت. او از محدثان و فقيهان بصير و دانشمندان زمانشناسي است كه علم و ايمان و عقل و دين را با هم پيوندي ناگسستني زد. در كتب رجالي و تاريخي، تاريخ ولادت او مشخص نشده، اما آنچه از قراين و شواهد به دست ميآيد و با توجه به نظر بسياري از عالمان علم رجال كه او را از اصحاب و معاصران امام رضا عليهالسلام دانستهاند ميتوان ولادت او را در اواخر قرن دوم هجري، در ايام ولادت امام كاظم عليهالسلام و در شهر كوفه دانست.1
مهاجرت از كوفه به قم
از مهاجرت ابراهيم بن هاشم به قم، اطلاعات زيادي در دست نيست؛ ولي با توجه به رشد و نمو او در كوفه ـ كه مركز تشيع بوده است ـ ميتوان به سلوك تربيتي و علمي او پي برد. كشّي، نجاشي و شيخ طوسي قدسسره در كتب رجالي خود وي را اينگونه توصيف كردهاند: «انه اوّل من نشر حديث الكوفيين بقم» او اولين كسي است كه حديث كوفيان را در قم منتشر كرد.
وي پس از فراگيري علوم و كسب احاديث از مشايخ حديثي به قصد انتشار اخبار اهلبيت عليهمالسلام در قم، از كوفه به اين شهر مهاجرت كرد و به ترويج مكتب حديثي خويش (كوفه) در قم همّت گماشت. يكي از نويسندگان معاصر مينويسد:
«او رشتههاي مختلف حديث را از اين جا و آن جا تحصيل كرد و سپس به قم آمد تا كه قم را از حديث اهلبيت عليهمالسلام غني سازد. او بعد از تحصيل حديث از كوفياني چون، ابن محبوب، به بغداد رفت و حديث بغداديان را از هر كسي كه در آن جا صاحب كتاب و دانشي بود، فراگرفت و از مشايخ شام، عراق، كاشان، اصفهان، اهواز، ري، نيشابور، همدان كرمان و... هرجا كه بود، بهرهها گرفت و هم اينك [از او [حدود هفت هزار حديث فقهي، اخلاقي و تاريخي در كتابهاي مذهبي، موجود است.»2
بدين ترتيب، ابراهيم بن هاشم، پس از سالها دانش اندوزي، در قم، حرم و آشيانه اهلبيت عليهمالسلام و حوزه مهم درسي شعيه، سكنا ميگزيند و در آن به ترويج معارف غني مكتب جعفري ميپردازد و تحولي شگرف را در اين حوزه بزرگ، رقم ميزند.
حوزههاي درسي كوفه و قم
از آن جهت كه ابراهيم بن هاشم، نقش مهمي در برقراري ارتباط بين حوزههاي قم و كوفه داشته است، لازم است توضيح مختصري درباره وضعيت اين حوزهها و نوع برخورد و تلقي آنها از يكديگر داده شود.
با انتقال مركز خلافت جهان اسلام به كوفه و ورود امام علي عليهالسلام به اين شهر، كوفه به تدريج چهرهاي شيعي به خود گرفت، به گونهاي كه هرگاه ميخواستند به كسي نسبت شيعي دهند، او را كوفي و يا كوفي مذهب ميناميدند. با باز شدن فضاي سياسي در اواخر عهد بنياميه و اوايل حكومت بنيعباس و دوران امامت صادقين عليهالسلام ، كوفه به عنوان مركز تشيّع، تكاپوي علمي خود را آغاز نمود. نخستين گروه از شاگردان امام باقر عليهالسلام از كوفه بودند كه در رأس آنها، خاندان پر بركت شيعي «اَعْيَن» هستند. نجاشي در كتاب خود مينويسد كه حسين بن علي بن زيادوشأّء، موفق شد نهصد تن از شاگردان امام صادق عليهالسلام را در مسجد كوفه درك نمايد. بدين گونه، كوفه به عنوان نزديكترين پايگاه شيعه به چشمه فيّاض اهلبيت عليهمالسلام شناخته ميشود و پرچمدار نشر حقايق ديني و علمي ميگردد.
قم نيز اولين مركز تشيّع در ايران است كه در قرون سوم و چهارم، يكي از مهمترين حوزههاي شيعه در تدريس فقه و حديث به شمار ميرفته است. سابقه حديثي قم به نيمه اول قرن دوم هجري باز ميگردد كه براي نخستين بار، عمران بن عبداللّه قمي و برادرش عيسي بن عبداللّه به خدمت امام صادق عليهالسلام رسيدند و امام عليهالسلام از آنان به عنوان اهلبيت خود ياد فرمود.
از اوايل قرن سوم به بعد، به تدريج شاهد منازعات و اختلافات علمي حوزهها با يكديگر، و به ويژه قم با عراق (و مشخصا كوفه) هستيم. عوامل چندي در اين اختلافات موثر بوده است كه مهمترين آنها، اختلاف عقايد و نحوه برداشت از احاديث، و نيز اقدامات و غُلاّت و تفرقهافكني و حديثسازي آنها است، به گونهاي كه حوزه قم براي مصون ماندن از آسيبهاي اين جريان، به سختگيري و شدت عمل در معيارهاي پذيرش روايات و اصول جرح و تعديل روي آورد. سختگيري ابن وليد و احمد بن محمد بن عيسي اشعري در اينباره مشهور است، به طوري كه روايت يونس بن عبدالرحمن و حسن بن محبوب را تحريم كرده بودند؛ چرا كه يونس، سماع را در نقل احاديث، شرط نميدانست. مشايخ قم، احمد بن محمد بن خالد برقي را به اتهام غلو، از قم بيرون راندند.3
از اينرو، فعاليت و تلاش ابراهيم بن هاشم، به عنوان يكي از پرورش يافتگان مكتب حديثي عراق، براي نشر احاديث كوفيان در قم، اهميتي بسزا مييابد و ميتوان او را بنيانگذار مكتب حديثي جديد در قم دانست.
روايت ابراهيم از امام صادق عليهالسلام
ابراهيم بن هاشم قمي، از جمله راوياني است كه در روايتش از ائمه عليهالسلام پراكندگي نظر فراواني وجود دارد. اولين بحث در اين زمينه، روايت او از امام صادق عليهالسلام است، در التهذيب شيخ طوسي و الكافي مرحوم كليني، روايت از علي بن ابراهيم، از ابراهيم بن هاشم آمده است كه او از امام صادق عليهالسلام درباره صدقات اهل ذمّه سؤال ميكند. شهيد ثاني قدسسره در حواشي خود، اين روايت را ميپذيرد. به اين دليل كه ابراهيم از اصحاب امام رضا عليهالسلام و از شاگردان يونس است. بنابراين، روايت او از امام صادق عليهالسلام بعيد نيست.
ميرداماد عليهالسلام نيز در الرواشح، بر همين نظر است، با اين تحليل كه امام صادق عليهالسلام در سال 148ق به شهادت رسيده است و اين سال، سال ولادت امام رضا عليهالسلام است. امام رضا عليهالسلام نيز در سال 203ق به شهادت رسيده است، كه در آن زمان، امام جواد عليهالسلام نه ساله بوده است. از اينرو، دور نيست كه ابراهيم، زمان امام صادق عليهالسلام را درك كرده باشد.
همانگونه كه پيداست، كلام اين دو عالم بزرگوار در اينباره، مضطرب (همراه با ترديد) است؛ در حالي كه بسياري از محققان و بزرگان رجالي، همچون علامه بحرالعلوم قدسسره ، اين حديث را غريب دانستهاند4 و آن را اشتباه در نسخه محسوب نمودهاند؛5 زيرا با پژوهشي در احاديث ابراهيم مشخص ميشود كه او نه تنها بدون واسطه از امام صادق عليهالسلام روايت نكرده است، بلكه با يك واسطه هم روايتي ندارد. از ديگر سو، اگر او از اصحاب و يا درك كنندگان امام صادق عليهالسلام ميبود، علماي رجال ميبايست نام او را در زمره اصحاب امام صادق عليهالسلام ذكر ميكردند و نيز از امام كاظم عليهالسلام روايت ميداشت.6
روايت ابراهيم از امام رضا عليهالسلام
نجاشي پس از نقل كلام كُشّي در مورد ابراهيم كه «انّه تلميذُ يونس بن عبدالرحمن من اصحاب الرضا عليهالسلام »، با عبارت: «هذا قول الكشّي و فيه نظر» در آن مناقشه ميكند. در اين كه اشكال نجاشي، شاگرد يونس بن عبدالرحمن ابراهيم است و يا صاحبت او با امام رضا عليهالسلام و روايت از ايشان، در ميان علما اختلاف اقوال بسيار است.
گروه كمتري از ايشان، همچون صاحب تنقيح المقال معتقدند كه ابراهيم از اصحاب امام رضا عليهالسلام بوده است و عبارت «من اصحاب الرضا عليهالسلام » در كلام كشّي را اشاره به ابراهيم ميدانند و برخلاف نظر عالماني چون: سيد بحرالعلوم و ميرداماد، آن را متعلق به يونس نميدانند و برخي روايات را كه دلالت بر روايت ابراهيم از امام رضا عليهالسلام دارند، برميشمارند.7 از طرف ديگر بسياري از برزگان علم رجال، او را از اصحاب امام رضا عليهالسلام نميدانند. اگرچه منكر ملاقات او با امام رضا عليهالسلام نيستند. صاحب قاموس الرجال و آيةاللّه خويي قدسسره ، با ردّ مرحوم مامقاني، هيچ روايتي را كه ابراهيم، راوي بدون واسطه آن از امام رضا عليهالسلام باشد، نميپذيرند و با توجه به روايات بسيار (حدود هفت هزار حديث) و مشايخ فراوان وي، معتقدند كه عدم روايت او از امام رضا عليهالسلام ، مصاحبتش با آن حضرت را منتفي ميسازد.8
شاگردي يونس بن عبدالرحمن
مسأله ديگري كه در شرح حال ابراهيم بن هاشم قمي محل بحث است، موضوع شاگردي و تلمّذ او نزد يونس بن عبدالرحمن است كه از شاگردان و اصحاب ممتاز امام رضا و امام جواد عليهالسلام و از مشايخ حديث بوده است. گروهي همانند صاحب تنقيح المقال در شاگردي ابراهيم نزد يونس، هيچ ترديدي ندارند،9 و گروهي ديگر با استناد به اين كه او هيچ روايتي را بدون واسطه از يونس نقل نكرده است، اين مسأله را انكار ميكنند.10 اين گروه در مورد عدم تلمّذ ابراهيم نزد يونس، دلايل زير را نقل ميكنند:
اول آن كه در شرح حال ابراهيم گفته شده است كه او اولين كسي است كه احاديث كوفيان را در قم نشر داده است و اين امر با تلمّذ وي نزد يونس، تناقض جدي دارد؛ چرا كه يونس به جهاتي مورد طعن و رد مشايخ قم بوده است و احاديث او را نميپذيرفتهاند، بنابراين طبيعي است كه نميبايست روايات ابراهيم را نيز بپذيرند. در حالي كه مقاومتي از طرف مشايخ قم در برابر او گزارش نشده است.11 دليل دوم اين كه ابراهيم محققا بدون واسطه از يونس روايتي ندارد.12 ديگر آن كه وفات يونس در مدينه و در زمان امام رضا عليهالسلام بوده است، لذا ابراهيم نميتواند از يونس، كه در مدينه بوده است روايتي داشته باشد.13
اما معتقدان به تلمّذ ابراهيم نزد يونس، در جواب منكران پاسخهايي دادند كه قانع كننده به نظر ميرسد. ايشان قَدْحِ يونس نزد قميها و در عين حال، قبول روايات ابراهيم را ـ كه شاگرد يونس محسوب ميشود ـ، نشان دهنده نهايت تقواي او و وثوق قميها به ابراهيم ميدانند و هيچ منافاتي بين اين دو نميبينند.14 در ضمن سيره بزرگان اصحاب، عدم روايت از مشايخي بوده است كه مورد طعن واقع ميشدهاند. از اين جهت، ابراهيم تظاهر به شاگردي يونس و روايت از او، و حتي از شاگردان وي، نميكرده است تا بتواند رسالت خويش را به انجام رساند. و روايات اهل بيت عليهمالسلام را منتشر سازد.15
و از جانب ديگر، طعن و رد يونس در اوايل امامت امام رضا عليهالسلام و آغاز پيدايش واقفيه بوده است و چون يونس از مخالفان واقفيه به شمار ميرفته است، آنها تلاش فراواني نمودند تا او را به سوي خود جذب نمايند؛ به گونهاي كه علي بن حمزه و زياد بن مروان، ضامن ده هزار درهم براي او شدند، اما كوشش ايشان بيثمر ماند. از اينرو، به اشاعه شايعات و رواج مطالبي عليه او مبادرت كردهاند تا او را به امامت امام رضا عليهالسلام بيتمايل نشان دهند و نظر شيعيان را نسبت به وي مشوّه سازند، ولي هنگامي كه امر امامت امام رضا عليهالسلام بر همگان آشكار گشت، درباره يونس از امام عليهالسلام سؤال نمودند و حضرت ايشان را به رجوع به يونس امر فرمود و همچنين درباره او از امام رضا عليهالسلام و امام جواد عليهالسلام مدايحي وارد شده است.
در اين وضعيت، مشايخ قم نيز به او مراجعه كردند و از طعن او دست برداشتند. اين شاذان ميگويد: «محمد بن احمد بن عيسي، از طعن يونس، توبه و استغفار نمود. بنابراين، شاگردي ابراهيم نزد يونس و انتساب روايت كوفيان، در قم دور از ذهن نيست.»16 وفات يونس در زمان امام رضا عليهالسلام و در مدينه نيز نميتواند نفي كننده شاگردي ابراهيم نزد او باشد.17 در مورد عدم ثبوت روايت ابراهيم از يونس نيز بايد يادآوري نمود كه شاگردي نزد او ملازمهاي با روايت از وي ندارد؛ چرا كه يونس صرفا محدث و راوي نبوده است بلكه، همانگونه كه ابن نديم در الفهرست خود ميگويد، وي آگاه به علم كلام و علوم ديگر هم بوده است. به همين سبب نميتوان عدم روايت ابراهيم از يونس را دليل بر عدم شاگردي نزد او قلمداد نمود.18 با توجه به مطالبي كه آمد و نيز ترديد و اضطرابي كه در كلام مخالفان موجود است، نظر موافقان پذيرفتنيتر است.
ابراهيم در كلام علماء
ابراهيم بن هاشم قمي، عالمي نستوه، فقيهي وارسته و راوياي خستگيناپذير بوده و در راه ترويج تعاليم اهلبيت عليهمالسلام از والا مقامترين روات و داراي منزلتي عظيم در ميان محدثان اخبار عترت نبوي است. محققان علم رجال و علماي علوم اسلامي، او را بسيار ستودهاند. توصيف او به اين كه اولين نشر دهنده اخبار كوفيان در قم است، خود، دلالت بر جلالت مقام او دارد و شايد بتوان وي را پرچمدار و سلسله جنبان نهضت حديثي در ميان راويان و محدثان حوزه درسي قم دانست. ابراهيم، در ميان روات، داراي بيشترين و متنوعترين روايات است، به گونهاي كه در بسياري از ابواب فقهي و اخلاقي، احاديثي از او موجود است و كمتر بابي است كه از روايات او تهي باشد.19
آيةاللّه خويي قدسسره ، روايات او را متجاوز از 64 حديث20 و اساتيد و مشايخ او را بالغ بر 160 نفر ذكر نموده است،21 كه اين همه، مقام شامخ و موقعيت ستوده او را نزد اهل تحقيق و بزرگان تأليف و عالمان مكتب شيعه ميرساند. علامه بحرالعلوم قدسسره ، وي را با عباراتي چون كثيرالرواية، واسع الطريق، و مقبول الحديث ميستايد.22
ابن مشهدي در كتاب المزار الكبير، در باب «ذكر نمازگزاردن در زواياي مسجد سهله» او را از كساني ميداند كه در عصر غيبت، به محضر امام زمان(عج) رسيدهاند23و اين، افزون بر مقام علمي ابراهيم بن هاشم، نشان از عظمت روحي و معنوي و وارستگي اخلاقي او دارد و جايگاه او را نزد اهلبيت عليهمالسلام روشن ميسازد. شهيد ثاني قدسسره ، وي را از ارجمندترين اصحاب و والاترين بزرگان شيعه و «كثيرالعلم و الروايه» ميداند و او را از كساني ميشناسد كه اين حديث امام صادق عليهالسلام در شأن ايشان وارد است: «إعرفوا منازل الرجال بقدر روايتهم عنّا» (منزلت هر كس را به تعداد روايتش از ما بشناسيد)24 ميرداماد قدسسره در كتاب الرواشح، ابراهيم را اينگونه معرفي مينمايد: «هو (ابراهيم بن هشام) شيخ الشيوخ، مطب الأشياخ، وترالاوتاد و سند الأسناد».25 آنچه برشمرديم، نمونهاي بود از رفعت مقام اين محدث گرانمايه و روايتگر فرزانه علوم آلالبيت عليهمالسلام كه به زبان و قلم بزرگان دين و مذهب، جاري گشته است.
وثاقت ابراهيم بن هاشم
ابواسحاق ابراهيم بن هاشم قمي، از راويان و از بزرگان علم حديث و روات اهلبيت عليهمالسلام است و بر شخصيت ارجمند وي، هيچ خللي وارد نيست؛ اما تنها به اين علت كه اصحاب، به وثاقت و عدالت او تصريح نكردهاند، گروهي از متقدّمان، او را در حد وثاقت پذيرفتهاند و حديث او را «حَسَن» دانستهاند. كه البته اينان نيز در كلامشان اضطراب و ترديد وجود دارد. و به مقام علمي و معنوي ابراهيم، اذعان دارند، گرچه متأخران، شخصيت والاي ابراهيم را موثق در روايات او را صحيح ميدانند. علامه حلي قدسسره در مورد ماو ميگويد: «من هيچ يك از اصحاب را نيافتم كه او را قَدْح كرده باشد و نيز به تعديل او تصريح كرده باشد. روايات از او بسيار است و ارجح، قبول روايات اوست».26
علامه مجلسي قدسسره روايات او را حسن، اما در مرتبه صحيح ميداند.27 شهيد ثاني قدسسره در مسالك الافهام هنگام بحث از وقوع طلاق به صيغه امر، حديث ابراهيم را از بالاترين و بهترين مراتب حسن، نام ميبرد و در بحث در مورد روايتي ديگر، طريق ابراهيم را از والاترين طرق ميشناسد. هم او در شرح الدورس مينويسد: «ان حديث ابراهيم بن هاشم، من يعتمد عليه كثيرو إن لم ينص الاصحاب علي توثيقه، لكن الظاهر انه من اجلاّء، الاصحاب و عظمائهم، المشار الي عظم مترلتهم و رفع قدرهم في قول الصادق عليهالسلام ، إعرفوا منازل الرجال بقدر روايتهم عنّا.» احاديث ابراهيم از جمله رواياتي است كه بر آن بسيار اعتماد شده است. اگرچه نصّي از اصحاب در توثيق او وارد نگشته است؛ اما ظاهر آن است كه او از بزرگان اصحاب و بلندمرتبگان آنها است كه اين كلام امام صادق عليهالسلام به منزلت والاي او اشاره دارد كه فرمود: «در منزلت اشخاص را به مقدار روايات آنها از ما اهلبيت بشناسيد»
از آنچه گفته شد، معلوم ميشود كه تنها علتي كه به موجب آن، قدماء به وثاقت ابراهيم و صحيح بودن رواياتش قائل نشدهاند، وارد نشدن كلامي از اصحاب، در اين مورد است كه به اين مسأله هم رجاليان متأخر، پاسخهاي متقن و دقيقي دادهاند. ميرداماد در الرواشح پس از آن كه روايات ابراهيم را از نظر قدما، تالي درجه صحت ميداند، مينويسد: «صحيح و صريح در نزد من آن است كه طريق ابراهيم صحيح است، چرا كه جلالت و عظمت شأن او برتر از آن است كه كسي او را تعديل و توثيق نمايد» سپس ميافزايد: «بزرگان و نامآوراني همچون، شيخ مفيد و شيخ صدوق و شيخ طوسي، شأنشان بالاتر از آن است كه ديگران آنها را توثيق كنند. ابراهيم نيز كه از موجهترين و والاترين بزرگان شيعه است، شايسته آن مقام است و مدح او به عبارت «و اوّل من نشر احاديث الكوفين بقم و هو تلميذ يونس بن عبدالرحمن»، تعبير جامعي است»28. برخي ديگر نيز گفتهاند همانگونه كه برخي مشايخ اجازه، همانند احمد بن محمد بن حسن بن وليد و محمد بن اسماعيل نيشابوري، در رجال، توثيق نشدهاند و با اين حال، حديث آنها صحيح شمرده ميشود، چرا كه گرفته شده از اصول است، از اينرو حديث ابراهيم نيز به طور قطع صحيح خواهد بود.29
از عبارت محقق اردبيلي و محقق بحراني نيز برميآيد كه ابراهيم را از زمره موثقان ميدانستهاند.30 شيخ بهايي از پدر بزرگوارش نقل كرده است كه: «اني لاستحيي ان لا اعُذَّ حديثه او صحيحا»31 من شرم از آن دارم كه حديث او (ابراهيم) را صحيح ندانم. علامه بحرالعلوم قدسسره در رجال خويش ميفرمايد: «الأصح عندي انّه ثقه صحيح الحديث»32 نظر صحيح نزد من آن است كه ابراهيم، ثقه و حديث او صحيح است.
سيد بن طاوس قدسسره در روايتي كه در سندش ابراهيم هست، ميگويد: «و رواة الحديث، ثقات بالاتقان»33 و ابن قولويه در اسناد كتاب كامل الزيارات به وثاقت تمام كساني كه در اسناد كتاب واقع شدهاند و ابراهيم از جمله آنهاست، شهادت داده است.34 عمده دلايلي كه سيد بحرالعلوم قدسسره و ديگران بر صحت روايات و وثاقت ابراهيم نقل كردهاند، عبارت است از: آنچه علي بن ابراهيم بن هاشم، فرزند ثقه و فاضل و بزرگوار او در خطبه تفسيرش ميگويد كه: «و نحن ذاكرون و مخبرون بما انتهي الينا و رواه مشايخنا و ثقاتنا عن الذين فرض اللّه طاعتهم و أوجب ولايتهم» ما ذكر كننده و خبر دهنده آنچه هستيم كه به ما رسيده است و آن را مشايخ ما وثقات ما از كساني كه خداوند، اطاعت و ولايت آنها را بر ما واجب ساخته است، روايت كردهاند. اين، در حالي است كه بيشترين روايات او از پدرش است و معناي «مشايخنا» و «ثقاتنا» از باب اتحاد موصوف، «مشايخنا الثقات» است. بنابراين، وي در ابتداي كتاب خويش، به وثاقت مشايخ اسناد كتاب، از جمله ابراهيم، اذعان مينمايد.35 2.اين كه بسياري از متأخران، وي را توثيق نمودهاند تعارضي با عدم توثيق اكثر متقدّمان ندارد، به جهت اضطراب و دوگانگياي كه در كلامشان موجود است كه گاهي روايتي با واسطه ابراهيم را «صحيح» و گاهي «حسن» خواندهاند. البته عدم توثيق قاطع آنها ميتواند به دليل عدم اطلاع بر سبب مقتضي توثيق باشد كه به طور قطع، سخن غير مطلع (متقدمان) بر مطلع (متأخران) حجت نخواهد بود.36
3. تصحيح طرق احاديثي كه در آنها ابراهيم حضور دارد، از سوي اصحاب اصطلاح همانند شهيدين، علامه و ديگران؛ او و اين تنافري با توصيف او به حسن در جاي ديگري از عبارات آنها ندارد؛ چرا كه اختلاف نظر از شخص واحد در موضوعي يگانه، بسيار روي ميدهد37
4.اصحاب و علما بر قبول روايات ابراهيم، اتفاق دارند، با آن كه در حجيت، حديث حَسن، آراي مختلفي ابراز نمودهاند: از اينرو بايد سبب جمع كنندهاي بر اعتبار او وجود داشته باشد كه با وجود توصيف رواياتش به حَسَن از سوي متقدمان، در قبول روايتش اختلافي نكردهاند.38
5.اصحاب و عالمان علم رجال، در شأن اين راوي فرهيخته نگاشتهاند كه «انه اول من نشر احاديث الكوفين بقم» و اين، خود دليل مستقلي بر وثاقت ابراهيم است؛ چرا كه حوزه قم ـ كه در جرح و تعديل روايات، شيوه سختگيرانهاي داشته است، نميتوانسته نسبت به روايات ابراهيم، بيتفاوت باشد. از اين جهت، قَدْح و طرد نكردن او از جانب قميها دليل بر نهايت وثاقت اوست.39
روايت ابراهيم از حمّاد بن عثمان و يا حمّاد بن عيسي
بحث ديگري كه از منظر روايي و رجالي داراي اهميت است، موضوع روايت ابراهيم بن هاشم از حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عيسي است كه در كتب حديثي از هر دو، رواياتي موجود است؛ ولي شيخ صدوق قدسسره در اواخر مشايخ كتاب من لايحضره الفقيه، درباره يكي از احاديث چنين مينگارد: «حديثي را كه در آن، وصيت اميرالمؤمنين عليهالسلام به فرزندش محمد بن حنفيه است، روايت كردم از پدرم، از علي بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد بن عيسي، از كسي كه آن را از امام صادق عليهالسلام روايت كرده است، در حالي كه بيشتر مردم در اين اسناد اشتباه كردهاند و به جاي حمّاد بن عيسي، حمّاد بن عيسي را قرار دادهاند. ابراهيم بن هاشم، حمّاد بن عيسي را ملاقات نكرده است و فقط حمّاد بن عيسي را ديده است.40
در اين مسأله بسياري از فقها، پيرو نظر شيخ صدوق قدسسره هستند كه از جمله آنان ميتوان علامه ابن داوود» شهيد ثاني و فرزند بزرگوارش را نام برد؛ اما برخي در اين موضوع درنگ كردهاند و آن را نپذيرفتهاند، چرا كه حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عيسي و ابراهيم بن هاشم را در طبقه هم دانستهاند و معتقدند كه الكافي روايات اين دو را با تصريح به نام هر يك، ذكر نموده است و گاهي از حمّاد، روايت كرده است، بدون آن كه قيد آن را مشخص كند و اين، دلالت بر روايت ابراهيم از حمّاد بن عثمان دارد.41 در برابر بعضي از محققان معاصر، روايات الكافي از حمّاد بن عثمان را ناشي از اشتباه مرحوم كليني قدسسره دانستهاند و روايت بدون واسطه و مستقيم ابراهيم را از حمّاد بن عثمان نميپذيرند و بنابر آنچه در باب «باب الزكاة» الكافي آمده است، ابن ابي عمير را واسطه در اين روايات ميدانند.42
تأليفات وي
علماي رجال در شرح حال ابراهيم بن هاشم و در شمار آثار نوشتاري او، دو كتاب قضايا اميرالمؤمنين عليهالسلام درباره قضاوتهاي علي عليهالسلام و كتاب النوادر را ثبت نمودهاند. اين دو كتاب، با كمال تأسف، در سوانح ايام و حوادث روزگار از بين رفته و به دست ما نرسيده است.43
مشايخ و اساتيد وي
ابواسحاق ابراهيم بن هاشم قمي، در ميان محدثان و روايتگران، شايد داراي پرشمارترين مشايخ و اساتيد باشد. وي از امام جواد عليهالسلام بدون واسطه روايت دارد. او در راه ترويج معارف آلاللّه، سر از پا نشناخته و دشواري و رنج سفر را به جان خريده است و همواره درپي كسب حقايق نبوي و علوي بوده است. از اينرو، نزد هر كسي كه قطرهاي از معارف درياي حقيقت يافت ميشده، رفته و از او آموخته است، به گونهاي كه علماي رجال 160 تن از كساني را كه ابراهيم از ايشان روايت دارد،ذكر نمودهاند44 كه ذكر نام آنها در گنجايش اين دفتر نيست. لذا به ذكر تعدادي از ايشان كه در رجال علامه بحرالعلوم آمده است: اكتفا ميكنيم: ابراهيم بن ابي محمود خراساني، ابراهيم بن محمد بن وكيل همداني، احمد بن محمد بن ابينصر، جعفر بن محمد بن يونس، حسن بن جهم، حسن بن علي وشّاء، حسن بن محبوب، حمّاد بن عيسي، حنّان بن سيد، حسين بن سعيد، حسين بن زيد نوفلي، ريان بن صلت، سليمان بن جعفر جعفري، سهل بن يسع، صفوان بن يحيي، عبدالرحمان بن حجّاج، عبداللّه بن جندب، عبداللّه بن مغيره، عبداللّه بن ميمون قدّاح، فضالة بن ايوب، محمد بن ابي عمير، محمد بن عيسي بن عبيد، يحيي بن عمران حلبي، و نصر بن سويد.45
شاگردان وي
شاگردان و دانش آموختگان مكتب درس و حديث ابراهيم بن هاشم نيز هر يك از نامداران و بزرگان شيعه به شمار ميروند و خود، در فقه و حديث، سرآمد دوران بودهاند و در ميان راويان، جايگاهي ممتاز را به خود اختصاص دادهاند كه در كتب رجال، نامشان مضبوط است. تعدادي از شاگردان او عبارتند از: احمد بن ادريس قمي، سعيد بن عبداللّه اشعري، عبداللّه بن جعفر حميري، علي بن ابراهيم بن هاشم قمي، محمد بن احمد بن يحيي بن عمران اشعري، محمدبن حسن بن صفاري، علي بن حسن بن فضال، محمد بن علي بن محبوب، محمد بن يحيي عطّار، حسبن بن متيّل.46
خاندان وي
خاندان و فرزندان ابراهيم بن هاشم، همه از دوستداران اهلبيت عليهمالسلام و بسياري از ايشان از علماي شيعه بودهاند. وي داراي دو فرزند بوده كه نامشان علي و اسحاق است. علي بن ابراهيم يكي از موثقترين روات و والا مقامترين عالمان شيعي است و داراي كتابي در تفسير قرآن است كه يكي از كتب معتبر در اين موضوع است. وي داراي سه فرزند است به نامهاي: احمد بن علي (كه از مشايخ شيخ صدوق بوده است)، محمد بن علي (صاحب كتاب العلل، كه علامه مجلسي در مواضع بسياري از بحارالانوار به نام او تصريح نموده است) و ابراهيم بن علي ـ كه او نيز از راويان و محدثان است. از فرزند ديگر ابراهيم بن هاشم، يعني اسحاق نيز رواياتي در الكافي موجود است و ظاهرا سن وي از علي بن ابراهيم، بيشتر بوده است؛ چرا كه روايات او از طريق برادرش علي بن ابراهيم است.47
وفات و مدفن وي
تاريخ وفات ابراهيم بن هاشم، همانند تاريخ ولادت او، مشخص نيست، و در ميان مكتب رجال، سخني در اين زمينه وجود ندارد؛ اما از آنرو كه وي از شاگردان امام جواد و امام هادي و امام حسن عسگري عليهمالسلام روايت دارد48 و اگر ولادت او در ايام امامت امام كاظم عليهالسلام باشد، ميتوان وفات او را در اوايل نيمه دوم قرن سوم دانست، در مورد مدفن وي نيز با توجه به حتمي بودن ورود وي به قم و عدم وجود گزارشي مبني بر خروج او از اين شهر، و نيز مشخص بودن مقبره پسر بزرگوارش علي بن ابراهيم در قم، به طور مسلم، مزار او نيز در قم است؛ ولي امروزه نشاني از مدفن او موجود نيست. (عاش سعيدا و مات سعيدا).
1. تهذيب المقال، ص275.
2. محمد باقر بهبودي، كيهان فرهنگي، سال هشتم، ش8، ص28 (علم رجال و مسأله توثيق).
3. برگرفته از كتاب تاريخ حديث، مجيد معارف با (تلخيص و تصرف).
4. رجال للسيد بحرالعلوم، ج1، ص446.
5. منتهي المقال، ج1، ص217. تنقيح المقال، ج1، ص224(شماره تكرار شده)
6. بهجة الامال، ج1.
7. تنقيح المقال، ج1، ص40، مستدركات.
8. قاموس الرجال، ج1، ص324.
9. تنقيح المقال، ج1، ص40.
11. قاموس الرجال، ج1، ص332.
12. معجم رجال الحديث، ج1، ص312.
13. تهذيب المقال، ج1، ص278.
14. تنقيح المقال، ج1، ص4. تهذيب المقال، ج1، ص278.
15. تهذيب المقال، ج1، ص279.
16. همان.
17. همان.
18. همان، ص279؛ تنقيح المقال، ج1، ص39.
19. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439؛ تهذيب المقال، ج1.
20. معجم الرجال الحديث، ج1، ص318-312.
21. همان، 317.
22. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439.
23. تهذيب للمقال، ج1.
24. مسالك الأفهام، در وقوع طلاق به صيغه امر و عدم توارث به عقد مفقطع با شرح الدورس، مسأله مسّ مصحف.
25. رجال السيد بحر العلوم، ج1، ص405.
26. الخلاصه، الحلي، ص137-138.
27. الوجيره، محمد باقر مجلسي، ص16.
27. الوجيره، محمد باقر مجلسي، ص16.
28. رجال السيد بحر العلوم، ج1، ص451.
29. همان.
30. همان، ص453 به نقل از زبدة المقال، ص85 (كتاب الصوم)
31. تنقيح المقال، ج1، ص40.
32. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص462.
33. فلاح السائل، ص158.
34. معجم الرجال الحديث، ج1، ص317.
35. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص462-463. تنقيح المقال، ج1، ص41.
36. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص463؛ تنقيح المقال، ج1، ص41.
37. همان.
38. همان.
39. رجال السيد بحرالعلوم، ص464؛ تنقيح المقال، ج1، ص41.
40. تنقيح المقال، ج1، ص43.
41. همان.
42. قاموس الرجال، ج1، ص337.
43. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439؛ تنقيح المقال، ج1، ص44.
44. معجم رجال الحديث، ج1، ص317.
45. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439.
46. تنقيح المقال، ج1، ص436؛ تهذيب المقال، ج1، ص279. رجال السيد بحرالعلوم، ج1، ص439.
47. مستدركات علم رجال الحديث، ج1، ص225-226.
48. تهذيب المقال، ج1، ص276.