w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: سید حسن احمدی نژاد بلخابی
منتشر شده در: فرهنگ کوثر
رتبه مقاله: نامشخص
سال،شماره: زمستان 1382، شماره 56، (8 صفحه - از 125 تا 132)

چکیده:

طليعه

شاگردان مكتب امامان معصوم عليهم‏السلام مانند قلّه‏ هايى اند كه از فراز آن، پرتو دين، ديانت و تقوا رخ مى‏نمايد. آنان همانند چشمه سارانى هستند كه فيض چشمه فيضشان، دامن طبيعت را طراوت بخشيده و هم بهار تلاوت را غنا داده است.

فضل بن شاذان مى‏گويد:

سعيد بن جبير از شاگردان برجسته و از ستارگان آسمان امامت و ولايت امام همام على بن الحسين عليهماالسلام كه در رأس سلسله اصحاب خمسه1 امام زين العابدين قرار داشت.

امام صادق عليه‏السلام در وصف سعيد مى‏فرمايد:

سعيد بن جبير در صراط مستقيم بود و به على بن الحسين عليهماالسلام اقتدا كرد و امام سجاد هم از او تعريف مى‏نمود و همين علاقه ميان او و امام، باعث شد حجّاج او را شهيد نمايد.2

خاندان

سعيد بن جبير بن هشام اسدى كوفى، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندان‏هاى معروف كوفه بود. وى در زهد، تقوا، شب‏زنده‏دارى، ديانت و فقاهت معروف بود و در تفسير قرآن، شهرت به سزايى داشت؛ زيرا او را از شاگردان مدرسه تفسيرى عبداللّه بن عباس دانسته‏اند. سعيد، بيشترين روايات خود را از وى نقل كرده است.3

زادگاه

وى سال 46 ه .ق. در شهر كوفه به دنيا آمد.4 دوران طفوليت و جوانى را همان جا گذراند. بعدها به مدينه رفت و جزو شاگردان امام چهارم عليه‏السلام گرديد.

كنيه و فرزندان

معروف‏ترين كنيه‏هاى وى ابوعبداللّه و ابومحمد است. در كتاب مجالس الواعظين آمده است: عبدالملك و عبداللّه، فرزندان سعيد بن جبير اند و از پدر خود روايت نقل نموده‏اند.5

استادان و شاگردان

سعيد بن جبير سال‏ها از محضر ابن عباس بهره علمى برد. وى شيداى كسب دانش بود؛ خودش مى‏گويد:

براى كسب حديث به محضر ابن عباس مى‏رفتم و به خاطر احترام و ابهتى كه او داشت، در جلسه درس از چيزى سؤال نمى‏كردم. منتظر بودم تا ديگران بپرسند و من يادداشت كنم؛ لذا بيشتر، گوش مى‏دادم و بعد مى‏نوشتم؛ به حدّى كه بعضى روزها دفترم پر مى‏شد و روى كفشم مى‏نوشتم و گاهى از كف دستانم به عنوان كاغذ استفاده مى‏نمودم...6

استادان ديگر سعيد عبارتند از: عدى بن حاتم و ابوسعيد خدرى.

شاگردان وى نيز عبارتند از:

عبدالملك و عبداللّه (دو فرزندش)، يعلى بن حكيم و يعلى بن حلم، ابواسحاق سبيعى و ديگران كه از او حديث نقل كرده‏اند.7

ادب تدريس

سعيد بن جبير همان طور كه خود شيفته درس و بحث بود، نسبت به آموزش دانش به شاگردان خويش، توجه ويژه داشت. وى هميشه آنان را به فهم و تفقّه تشويق مى‏نمود و با كنايات، اهميّت دانش را به آنان گوشزد مى‏كرد. يكى از شاگردانش به نام ايوب مى‏گويد:

سعيد، حديثى براى ما بيان كرد و ما از او خواستيم دوباره، بازگو نمايد. وى با كنايه فرمود: «ليس كلّ حينٍ احلب فاشرب».8

يعنى هميشه نمى‏دوشم تا به خوردِ فكر و فهم شما بدهم. پس بايستى هوشيار باشيد و از فرصت‏ها بهره بگيريد تا در آينده دچار غصّه و رنج نگرديد.

فضايل

ابن عباس به سعيد بن جبير ـ كه از شاگردان برجسته وى بود ـ اجازه حديث و فتوا داد. سعيد به استادش گفت: تو باشى و من براى مردم حديث بگويم! ابن عباس گفت: آيا نقل حديث و دادن فتوا را نزد من از نعمت‏هاى خدا نمى‏دانى؟ آيا دوست ندارى درحضور من حديث بخوانى و تو را از اشتباه‏هايت آگاه سازم؟9

بعد از آنكه ابن عباس نابينا شد، وى بر كرسى فتوا نشست و هرچه مردم كوفه از او مى‏پرسيدند، جواب مى‏داد و ابن عباس گفته‏هاى او را تأييد مى‏كرد.

ابن عباس بارها گفت:

«وكان اماماً، ثقةً حجّةً على المسلمين، فقيهاً عابداً فاضلاً ورعاً...10؛ سعيد بن جبير پيشوا، مورد اعتماد مسلمانان، دانشمند، عابد، فاضل و پرهيزگار عصر خود بود.»

عطا بن رياح، آشناتر به مناسك و عكرمه آشناتر به سيره و تاريخ و حسن آشناتر به حلال و حرام و سعيد بن جبير آشناتر به علم تفسير بود.

طبرى در حقّ او مى‏گويد: «او ثقة، حجّت و پيشواى مسلمين بود».

ابن جبّان آورده است: «او فرد مورد اجماع و اتّفاق مسلمانان است. وى بنده‏اى فاضل و پرهيزگار بود.»

راهبى در حقّ او گفته: «او از بزرگان تابعان و پيشروان آنان در تفسير، حديث و فقه بود.»

سيوطى مى‏نويسد: «او اعلم تابعين در علم تفسير بود.»

مرحوم سيد حسن صدر نقل كرده است:

«او از تربيت يافتگان مكتب علوى بود و همواره مى‏گفت: «اذا ثبت لنا الشيى‏ء عن علىٍّ لم نعدل عنه؛ وقتى چيزى از راه على عليه‏السلام براى ما محرز گرديده باشد، هرگز از آن عدول نمى‏كنيم.»

تعبير خواب

ابونعيم اصفهانى مى‏گويد: عبدالملك بن مروان، شبى خواب ديد كه چهار مرتبه در محراب بول كرده است. بنابراين علما را براى تعبير خواب جمع كرد، اما هيچ يك درست تعبير نكردند. آنگاه وى سعيد را طلبيد و او جواب داد: چهار تن از فرزندانت به خلافت مى‏رسند (جهان اسلام را نابود و حقيقت اسلام را وارونه جلوه خواهند داد.) چنين شد و پس از مرگ عبدالملك، فرزندانش سليمان، يزيد، هشام و... بر اريكه قدرت تكيه زدند و بر سر مسلمانان چه بلايى آوردند.

قضاوت

سعيد، مدتى در كوفه به عنوان «قاضى‏القضات» انجام وظيفه كرد. آنگاه كه حجّاج به ولايت كوفه منصوب گرديد، وى حكم تكفير او را داد. حجّاج به ناچار از كوفه عزل گرديد و به مكه رفت. او با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث عليه حجّاج قيام كرد كه سپاه عبدالرحمن شكست خورد و سعيد در اصفهان متوارى گرديد و از آنجا به آذربايجان فرار كرد. بالاخره سعيد آهنگ حرم و قبله مسلمانان نمود. در مكه او را دستگير نمودند و تحويل حجّاج، دژخيم زمان، دادند.11

در گذر خارستان

سعيد بن جبير در يكى از وادى‏هاى مكه پنهان شده بود. خالد، والى مكه، عده‏اى را براى دستگيرى وى فرستاد. مأموران اموى به دير راهبى رسيدند و از راهب در باره سعيد پرسيدند. او گفت: اوصاف او را برايم بگوييد. راهب پس از شنيدن نشانه‏ها، پناهگاه سعيد را به سربازان خالد بن وليد، نشان داد. مأموران او را در حالى كه مشغول راز و نياز با خالق بى‏نياز بود، محاصره كردند. آنان گفتند: ما را به دنبال تو فرستاده‏اند. سعيد گفت: چاره‏اى نيست. شب فرا رسيد، مى‏خواستند در دير راهب، شب را به صبح ببرند، اما سعيد وارد دير نشد. گفتند: براى چه؟ سعيد گفت: مسلمان هرگز به دير راهبان پناه نخواهد برد! خدا، حافظ من است.

آن شب سعيد در حياط دير ماند. نگهبانان از داخل دير مراقب او بودند، ناگاه ديدند شيرى فرا روى سعيد ايستاده است. گفتند: سعيد را خواهد خورد. لحظه‏اى بعد، صحنه‏اى عجيب و ديدنى رخ داد. شير پيش روى سعيد خوابيده، دست و پاى او را مى‏بوسيد. همه بينندگان مات و مبهوت شدند. راهبان از اين حادثه شگفت زده شدند و گفتند: اين شخص از اولياى خداست. سعيد گفت: خير، بنده‏اى عاصى بيش نيستم. سرانجام راهبان دير، همه اسلام آوردند. سربازان او را رها كردند. سعيد گفت: از قضاى الهى نمى‏توان فرار كرد، لذا همراه سربازان آمده، خود را تسليم سفّاك زمان، حجّاج ملعون نمود.12

مناظره سعيد با حجّاج

ـ حجّاج: اسمت چيست؟

ـ سعيد: سعيد بن جبير.

ـ نه، تو شقى بن كثير هستى.

ـ مادرم نام مرا بهتر از تو مى‏دانست.

ـ تو و مادرت هر دو شقى هستيد!

ـ تو عالم به غيب نيستى!

ـ دنياى تو را به جهنّم سوزان مبدّل مى‏كنم!

ـ اگر مى‏دانستم اين كار به دست تو است، تو را به خدايى مى‏پذيرفتم.

ـ عقيده‏ات درباره محمد چيست؟

ـ او پيامبر رحمت و پيشواى امت است.

ـ عقيده تو درباره على چيست؟ او در بهشت است يا در جهنّم (العياذباللّه)!

ـ اگر در بهشت و جهنّم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.

ـ عقيده‏ات در باره خلفا چيست؟

ـ من وكيل مدافع آنان نيستم.

ـ كدام يك را بيشتر دوست مى‏دارى؟

ـ آنكه خدا از او خشنود و راضى باشد.

ـ كدام يك از آنان رضايت خدا را بهتر به دست آورده است؟

ـ العلم عنداللّه؛ او آگاه به اسرار است.

ـ نمى‏خواهى مرا تصديق كنى؟

ـ دوست ندارم تو را تكذيب كنم.

ـ چرا نمى‏خندى؟

ـ چگونه خنديدن براى مخلوقى كه از خاك آفريده شده است و آتش او را مى‏خورد رواست؟

ـ واى بر تو اى سعيد!

ـ بركسى كه از جهنّم بيزار است و وارد بهشت مى‏گردد، باكى نيست.13

بالاخره حجّاج دستور داد او را پاى دار بردند. سعيد در چنين اوضاع و احوالى دست نياز برداشته، با خداى خود چنين نجوا مى‏كرد: «اللّهمّ لا تسلّطه على احد...؛ خدايا اين جانى را پس از من بر احدى مسلّط مگردان.»14

دعاى سعيد در حقّ او مستجاب شد و حجّاج پس از قتل سعيد، آب خوش نخورد و در بدترين وضع به درك واصل شد.

مكافات عمل

آورده‏اند: حجّاج را در خواب ديدند و از او پرسيدند: خدا با تو چه كرد؟ گفت: در برابر هركسى كه كشتم، يك بار مرا كشتند، اما در برابر سعيد بن جبير، هفتاد بار مرا به قتل رساندند!

آورده‏اند: چهل روز و يا شش ماه پس از شهادت مظلومانه سعيد، حجّاج به هلاكت رسيد. تا موقعى كه زنده بود، همواره سعيد را در خواب مى‏ديد، در حالى كه گريبانش را گرفته، مى‏گفت: دشمن خدا! چرا مرا كشتى؟ حجّاج در اين هنگام از خواب مى‏پريد و مى‏گفت: مالى و لسعيد، مالى و لسعيد؛ مرا با سعيد چكار!

حجّاج در حال احتضار نيز مرتب بيهوش مى‏شد و چون به هوش مى‏آمد، مى‏گفت: مالى و لسعيد بن جبير!15




    ديدى كه خون ناحق پروانه، شمع را



    چندان امان نداد كه شب را سحر كند



بر سكّوى شهادت

پس از آنكه سعيد خود را آماده شهادت كرد، حجّاج به او گفت: تو را مى‏كشم، حال نوع كشتن را خودت انتخاب كن!

سعيد گفت: تو مختارى؛ زيرا به خدا سوگند! به هر نحوى مرا بكشى، خدا هم تو را به بدترين وضع خواهد كشت!

حجّاج گفت: منظورت اين است كه تو را عفو كنم؟

سعيد گفت: اگر عفو شدم، خدا بر من منّت نهاده است و تو تبرئه نخواهى شد.

حجّاج گفت: او را با شمشير بكشيد!

سعيد خنديد!

حجّاج پرسيد: براى چه خنديدى؟

ـ از جسارت تو بر خدا و حلم او نسبت به تو خنديدم!

ـ هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا كنيد.

سعيد رو به قبله نمود و اين آيه مباركه را زير لب زمزمه كرد: «وجّهتُ وجهى للذى فطرالسموات و الارض حنيفاً و ما انا من المشركين»16؛ من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمان‏ها و زمين را آفريده؛ من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.

حجّاج گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهيد.

وقتى صورتش را از قبله برگرداندند، اين آيه را تلاوت كرد: «فاينما تولّوا فثمّ وجه اللّه»17؛ و به هرسو رو كنيد، خدا آنجاست.

حجّاج گفت: صورتش را بر زمين بگذاريد. چنين كردند. او نيز اين آيه را قرائت كرد: «منها خلقناكم و فيها نعيدكم ومنها نخرجكم تارةً اخرى»18؛ شما را از آن (زمين) آفريديم و در آن باز مى‏گردانيم؛ و بار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون مى‏آوريم.

حجّاج دستور ذبح او را داد. سعيد گفت: بعد از شهادتين، جانم را بگير تا روز قيامت در حالى كه دست‏هايت به خون من آغشته است، مرا ملاقات كنى.19

سرانجام سر سعيد را از بدنش جدا كردند. در حالى كه سر روى زمين آغشته به خون غلطيده بود، كلمه مباركه «لا اله الاّ اللّه» را تكرار مى‏كرد. سر ساكت نشد، تا اينكه حجّاج پاى روى دهان غرقه به خون سعيد نهاد، آنگاه سر سعيد از ذكر بازماند!20

آرامگاه

در تاريخ شهادت سعيد اختلاف است؛ برخى شهادت وى را دهم ماه رمضان يا شعبان سال 94 يا 95 ق. در 57 سالگى و يا 49 سالگى دانسته‏اند.

آرامگاه وى در منطقه واسط، حوالى شهر حىّ بغداد (محلّ شهادت او به دست حجّاج) است. قاضى نوراللّه شوشترى مى‏نويسد: قبر او در واسط معروف است. عمارت سابق آستانه سعيد به عصر صفويه باز مى‏گردد كه در قرن يازده هجرى احداث شد. اين مكان در سال 1378 ق. به تشويق مرحوم آية‏اللّه حكيم و به همّت شيخ عبدالامير نجفى آل منام و اهالى تجديد بنا گرديد.

اين آستانه داراى يك صحن وسيع با چهار دروازه ورودى است. حرم، در وسط صحن قرار گرفته و اطراف حرم، ايوان سرپوشيده و در وسط، آرامگاه قرار دارد. بر بالاى مقبره، گنبد زيبايى بنا شده است.21

سخنان حكمت آميز

سعيد داراى سخنان گرانمايه‏اى است كه ذكر برخى از آنها خالى از لطف نيست؛ لذا در اين نوشتار به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

هلال بن جناب گويد:

سعيد بن جبير را در مكه ملاقات كردم، پرسيدم: مردم از چه طريق گمراه مى‏گردند؟

فرمود: «مِن قِبَلِ علمائهم؛ از ناحيه دانشمندان‏شان».

راستى چنين است كه در روايات هم مى‏خوانيم: «اذا فَسَدالعالِم فسَد العالَم؛ هرگاه دانشمندى فاسد شد، جهانى را به فساد مى‏كشاند.»

برعكس: «اذا صلح العالِم صلح العالَم».

نيز شخصى از سعيد پرسيد: خضاب بر روى مرد چطور است؟

سعيد گفت: خداوند بنده‏اش را با سفيدى مو، نورانى مى‏گرداند و تو نور خدا را خاموش مى‏كنى.22

روايات

سعيد بن جبير بيش از 184 مورد23 از امام زين العابدين عليه‏السلام و ابن عباس، روايت نقل نموده است. بيشتر روايات وى در موضوع ولايت و فضائل معصومان عليهم‏السلام است كه به چند نمونه بسنده مى‏كنيم:

حادثه روز پنج‏شنبه

سعيد بن جبير مى‏گويد: ابن عباس گفت: روز پنج‏شنبه چه پنج‏شنبه‏اى، درد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شدّت يافته بود؟ حضرت فرمود: «دوات و استخوان كتفى را بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من، هرگز گمراه نگرديد.» اطرافيان گفتند: گويا رسول اللّه هذيان مى‏گويد (العياذباللّه) و سخنان درشت گفتند و مغلطه كردند. آنان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را اندوهناك و منزجر ساختند، لذا فرمود: «اطراف مرا خلوت كنيد و مرا تنها گذاريد.» و چيزى ننوشت.24

جانشينان پيامبراسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى‏كند كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «خلفاى من و حجّت‏هاى الهى بر توده مردم بعد از من دوازده نفرند. اوّلشان برادرم على و آخرشان فرزندم (مهدى)... است».25

ويژگى‏ها

سعيد بن جبير در شب زنده داري و انس با قرآن، نمونه و بي نظير بود. وي هر دو شب يک ختم قرآن مي نمود، چنانچه خودش مي گويد: در مکه قرآن را در دو رکعت نماز ختم کردم.

ابن اياس مي گويد: در يکي از شب هاي ماه رمضان، سعيد گفت: قرآن را نگه دار تا من از حفظ بخوانم. چنان کردم و سعيد از جايش حرکت نکرد تا اين که قرآن را ختم نمود.

او در حال عبادت توجه خاص و خشوع عجيبي داشت.

سعيد بن عبيد مي گويد: سعيد بن جبير امام جماعت ما بود و چون به آيه مبارکه «اذ الاغلال في اعناقهم و السلاسل يسحبون»؛ «در آن هنگام که غل و زنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را مي کشند.» مي رسيد، چند بار تکرار مي کرد.26

1. اصحاب خمسه امام، عبارتند از: سعيد بن جبير، سعيد بن مسيّب، محمد بن جبير، يحيى بن امّ‏طويل و ابوخالد كابلى.

2. «انّ سعيد بن جبير كان يأتمّ بعلى بن الحسين عليه‏السلام و كان علىٌّ عليه‏السلام يثنى عليه و ماكان سبب قتل الحجّاج له الاّ على هذا الامر و كان مستقيماً»؛ (شاگردان مكتب ائمه عليهم‏السلام ، ج 2، ص 279).

3. رجال كشّى، ج 1، ص 332.

4. دائرة‏المعارف تشيّع، ج 1، ص 94.

5. مجالس الواعظين، ج 3، ص 111.

6. الطبقات الكبرى، ج 6، ص 268.

7. مجالس الواعظين، ج 3، ص 111.

8. طبقات الكبرى، ج 6، ص 269.

9. همان، ص 26.

10. مجالس الواعظين، ج 3، ص 111 ـ 115؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 38 و 39.

11. طبقات مفسران شيعه، بخشايشى، ج 1، ص 353؛ روضات الجنات، ج 4، ص 38 و 39.

12. مجالس الواعظين، ج 3، ص 111 ـ 115.

13. همان؛ وفيات الاعيان، ج 2، ص 372؛ اعلام زركلى، ج 2، ص 93.

14. رجال كشّى، ج 1، ص 335؛ وفيات الاعيان، ج 2، ص 372.

15. قاموس الرجال، ج 5، ص 86.

16. همان، ص 87؛ وفيات الاعيان، ج 2، ص 374.

17. انعام / 79، ترجمه آية‏اللّه مكارم شيرازى.

18. بقره / 115.

19. طه / 55.

20. مروج الذهب، ج 2، ص 167؛ وفيات، ج 2، ص 373.

21. قاموس الرجال، ج 5، ص 87.

22. مجالس الواعظين، ج 3، ص 111؛ دائرة‏المعارف تشيّع، ج 1، ص 94.

23. الطبقات الكبرى، ج 6، ص 273 و 276.

24. مركز كامپيوترى دارالشفاء.

25. شاگردان مكتب ائمه عليهم‏السلام ، ج 2، ص 286.

26. بحارالانوار، ج 51، ص 71.

27. الطبقات الكبرى، ج 6، ص 270 و 271؛ غافر/71.

pdf دانلود مقاله سیمای سعید بن جبیر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید